نگاهی به ممنوعیت زبان آموزی در مقطع ابتدایی

چند روزی است خبر ممنوعیت آموزش زبان انگلیسی در مقطع ابتدایی جنجال‌آفرین شده است. پایه استدلال در آنجا این بوده است که در آن مقطع تحصیلی باید زبان فارسی تقویت شود. در مقالات علمی متعدد بارها تاکید شده است یادگیری زبان دوم تاثیرات زیادی دارد. شخصا در اینجا نمی خواهم بدان بپردازم. در این یادداشت…

حافظ در زاهدان

حافظ در زاهدان دست را تا نیمه بالا آورد. چندین تاکسی از کنارش به سرعت رد شدند. – خرابات دربست پرایدها با حرکات زیگزاگی از خیابان عبور می کردند. گاه صدای افتادنشان در دست‌اندازها به گوش می رسید. مرد جوان پای بر روی ترمز گذاشت و جلوی پیرمرد توقف کرد. لباس‌های عجیب و غریب مسافر…

نگاهی بر رمان نقطه‌ی صفر مرزی

نوشته مرتضی خبازیان‌زاده، نشر مرکز ، تهران، ۹۶ داستان بر محور روایت گروگانگیری سربازان مرزبان ایرانی در منطقه بلوچستان شکل می گیرد. داستان دارای ساختاری منسجم و قوی است. نقطه قوت داستان تعلیق‌های گوناگونی است که نویسنده سعی داشته با استفاده از آنها خواننده را با خود تا پایان داستان همراه خود کند. این داستان…

جان‌بیزار

جان‌بیزار روی چمن پارک بلوچ دراز کشیده بود. آفتاب تند و تیز زاهدان بر روی چهره تکیده‌اش می تابید. گاهی صدای رد شدن جیپ‌های ژاندارمری از خیابان به گوش می رسید. جان‌بیزار لنگ دستارش را باز کرده و بر روی خود کشیده بود تا از گزند پشه‌ها زاهدان در امان باشد. وسط ظهر معمولا پارک…

حکایت و روایت

روایت و حکایت زمانی فکر می کردم نویسنده یا شاعر در جهان معاصر اصلا وجود ندارد. هر چه هست مربوط زمان حافظ و سعدی و فردوسی است. نویسنده موجودی اسطوره‌ای بود. نویسنده و شاعر خوب آن کسی بود که حداقل چند قرنی از زمانه‌اش گذشته باشد. بعدتر زمانه نو تر شد. با کمی اغماض آنهایی…

منیر مومن

من از دل بی‌چاره و دل از من بیزار است خدایا این زندگی بخشیده را ببر که گم گشتم من کجاست مهر و وفا ضمانت دار کجاست که امسال گذشت هنوز چشم در راهم من گناه من این است که هیچ گناهم نیست میار من این است که بی میارم من من مرده‌ام که مرا…

حاجی چاکر

حاجی چاکر کرکره مغازه را پایین کشید. صدای اذان از دورتر به گوش می رسید. وسط ظهر مردم با خریدهایی به دست سعی می کردند خود را از ترافیک چهار راه رسولی نجات دهند. افسر جوان با دست ماشین ها را هدایت می کرد. گاهی سوتش را به دهان می گذاشت و ماشین های متوقف…

هانی و شی مرید

چشم‌هایش از درد می کرد و قرمز شده بودند. گوشی را کنار گذاشت. آخرین پیام های تلگرام را نخوانده بود. چشم درد بی قرارش کرده بود. با صدای بلند هانی را به اتاق کشاند. ⁃ هانی جان شام چه شد؟ یک دست گوشی و در دست دیگر ملاقه میان چارچوب درد ایستاد. ⁃ داشتم لایواستوری…

سیستان

چون آدم(ع) از سراندیب به طلب حوا برفت، به هیچ‌جا اقامت نکرد مگر بدان جایگاهی که اکنون سیستان است، آنجا آب روان دید بر ریگ ، بخورد، سبک بود، و باد شمال همی آمد، بخفت خواب کرد، چون برخواست طهارت کرد و تسبیح کرد، چون فارغ شد چیزی خواست که بخورد، جبرئیل علیه السلام –…