نامه ای به ابوعمار

در چند مدت نوشتهٔ جدید برای نگارش آماده نکرده بود. بیشتر مسایل متفرقه وقتم را گرفته است و کمتر می توانم برای نوشتن متمرکز شوم. در این چند روز در زمینهٔ فناوریهای نوین اتفاقات رخ داده است که می خواهم آنها را به اختصار بیان کنم.* بنیاد لینوکس اخیرا گزارشی در مورد توسعه کرنل ارائه…
به جای مقدمه همیشه فکر می کردم جوانکی است که با موتور می چرخد. حتما گاه و بی گاه سوار موتور پیش به سوی آبادان و واحد می رود تا داستانی بخوانند و بشنوند. واحد همیشه می گفت سربازی است. روزی برای کاری همراه واحد جوانکی قدبلندی با سری تراشیده آمده بود گفت «فرید است»….
امروز خبری بسیار بدی به من رسید. لیدر تیم فدورا رابین در لیست فوت یکی از اعضای کلیدی جامعه فدورا و متن باز خبر می داد. سث ویدال توسعه دهنده اصلی یام (yum) برنامه نصاب سیستمهایی مانند فدورا و ردهت در یک سانحه از دنیا رفت. خبر را با یکی از دوستان ایرانی در ردهت…
بخش نوشتار زبان بلوچی بسیار جوان است. این کمبود در زمینه تولیدات ادبی با منشا فرهنگ و ادب بلوچ بسیار به چشم می خورد. به قول سایه شاعر توانمند پارسی «به دشت پر ملال ما پرنده پر نمی زند». این است که گاه گداری از پس یک غبار سوار یا سوارانی ممکن است پیدا شود….
«به عوض آنکه به تاریکی لعنت فرستید، یک شمع روشن کنید.» کنفسیوس چرا؟ چرا گرمه؟ چرا سرده؟ چرا راسته؟چرا کجه؟چرا کمه؟ چرا زیاده؟ چرا …؟ هر روز ما این سوالات را یا می شنویم یا خود آنها را تکرار می کنیم. به راستی موضوع چیست؟ آیا ما مردمان همیشه ناراضی و غرغرو هستیم؟ حالا سوالات…
مادر یعنی مادر میر کمبر، همسر و دشتار (دوستدار، نامزد) یعنی هانی. مادری که فرزند را برای گرفتن حق آمادهاش کرد. هانلی که همیشه دلباخته و دلداده ماند و در عشق سوخت.دلداده دلسوخته یعنی مهناز. شما زنان قبیله من شمای که از نسل آن دلاوران و دلدادگانید روزتان مبارک.