نامه ای به ابوعمار

نامه ای به ابوعمار
با سلام
مدتی قبل وقتی در میان وبلاگ ها به گشت وگذار مشغول بودم در یکی از وبلاگ های مربوط به مسایل بلوچستان به آدرس وبلاگتان برخورد کرد. در همین جا اجازه بدهید به شما به خاطر نگارش روزمره یادداشت هایتان در وبلاگتان تبریک بگویم. وقعا جای بسی مسرت است که می بینیم علمای ما از قید و بندهای ظاهری کاذب رهایی یافته اند و به زبان مردم عام سخن می گویند و نیازهای آنها را درک می کنند. سال ها از حضور رسانه ی اینترنت در کشور ما می گذرد. رشد چشمگیر استفاده کنندگان خانگی در این چند سال نوید بخش حضور یک رسانه قدرتمند در میان مردم را می دهد. من نیز امیدوارم که دیگر علما و صاحبان فکر و اندیشه همانند شما بتوانند از این فرصت به وجود آمده بهره برداری حداکثری را کرده و برای تبیین اندیشه های خویش بهره برند.
بنده همیشه اعتقاد به پرسشگری داشته و دارم. این پرسشگری همیشه مرا به کرانه های نا متناهی اندیشه برده است. انسان از روزی که به دنیا پا می نهد تا روزی که او را در قبر می گذارند یک کار را به طور مداوم انجام می دهد و آن آموختن است. انسان را هیچگاه نمی توان از کسب تجربه و کنجکاوی کردن برحذر داشت. دور انسان چون از حقیقت مطلق دور مانده پس برای وصال همیشه در تکاپو است. این تکاپو او را از نکته ای به نکته ی دیگر می برد ولی او هنوز نا آرام است چون آرامش او اتصال به حقیقت مطلق است. از میان فلاسفه غرب بنده اندیشه های کانت و روسو بیشتر می پسندم چون هر دو به کاوش گری و شک منجر به تحقیق تاکید داشتند.
حال می خواهم یکی از هزاران پرسشی که در ذهن من وجود دارد و در حیطه مقوله های اجتماعیمذهبی می شود را با شما در میان بگذارم. مقدمتا باید به اطلاع برسانم که سوالات مطرح شده ضرورتا اعتقادات بنده نمی باشند بلکه به عنوان یک مسله علمی به شما عرضه می دارم تا برای آنها از دیدگاه اسلام پاسخی ارایه فرمایید. سوال این است که حدود دخالت دین اسلام در مسایل عمومی چگونه است؟ برای روشن شدن مسله دو مفهوم حیطه ی عمومی و خصوصی را کمی باز شناسی کنیم. انسانی که در یک جمع زندگی می کند همیشه باید دو نوع نرم را رعایت کند. نرم های که منافع فردی در آن مستتر است و نرم های که تحقق آنها ضمانت پذیرش فرد از سوی جمع است. انسان چون موجودی متمایل به زندگی جمعی است. همه انسان برای برطرف شدن نیازهایشان می خواهند در جمع زندگی کنند. یکی از کارکرد های ادیان وضع نرم ها و قوانین برای این دو جنبه زندگی انسان است. اگر همه قوانین اسلامی را مثلا مورد بررسی قرار دهیم می توانیم هر یک را در یکی از این دسته ها قرار دهیم. در غرب بعد از دوره قرون وسطی، به ویژه بعد از حکومت کلیسای کاتولیک، اندیشه ای به وجود آمده که سعی در باز تعریف جنبه ی اجتماعی دین داشت. که ماحصل آن مقوله ی جدایی دین و دولت شد. یکی از این تفکرات لاییزم بود که در انقلاب کبیر فرانسه متولد شد. در لاییزم سعی شد که دین از مقوله دولت جدا شده و دولت در مسله دین دخالت نکند همچنین دولت متعهد به آزادی همه ادیان در جامعه شد.
با مقدماتی که ذکر شده آیا دین اسلام در جنبه عمومی قایل به اجتماعی بودن خود است یا سیاسی بودنش؟ آیا دین اسلام دینی است که در جنبه عام خود سعی در ایجاد یک نظام سیاسی اسلامی دارد؟آیا مسلمانان باید در قالب نیروی اجتماعی ? سیاسی در جامعه ای حضور یابند که دولتش رنگ دینی به خود نمی گیرد و حتی در حکومت مشارکت سیاسی داشته باشند،مانند ترکیه و نیروهای اسلام گرا.
به طور خلاصه نقش عمومی و اجتماعی اسلام در جهان امروزی چیست؟

نوشته‌های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *