انسان،هدف ، وسیله و دین

انسان،هدف ، وسیله و دین
انسان همیشه دو موضوع را در همه حال در ذهن دارد. آنها ممکن است به طور آگاهانه و نیمه آگاهانه در ضمیرش فعالیت کنند.هدف و وسیله دو موضوعی هستند که همیشه در انسان ها فعال هستند. انسان دارای اهدافی است. او دوست دارد به آرمان هایی برسد و در راه رسیدن به آنها تلاش می کند. راه رسیدن به هدف وسیله است. در دنیایی که ما در آن زندگی می کنیم نظام آن بر اساس علت و معلوم نهاده شدن است. آفریننده ی جهان آن را به گونه ای خلق کرده است که برای حادث شدن همیشه علتی وجود دارد. همانگونه که در قرآن آمده است حتی برگی از درخت بدون اراده ی خداوند از درخت نمی افتد. پس کوچک ترین حرکتی نیاز به وسیله های دارد.
هدف ها در زندگی انسان به دو دسته تقسیم می شوند: کلی و جزی. اهداف کلی دارای وسعت بیشتر و رسیدن به آنها نیازمند تحقق اهداف کوچکتر است. اهداف جزی همانند پله هستند. اگر انتهای راه پله را هدف کلی در نظر بگیرم، هدف جزی هر کدام از پله هایی هستند که ما را به مقصد می رساند.
رابطه ی بین هدف و وسیله از نوع تعاملیتعاوضی است. این نوع رابطه به گونه ای از رابطه اطلاق می شود که دو طرف تعامل در کنش با هم یکی به دیگری بدل می شود. به معنای ساده تر یکی ماهییت دیگری را کلا کسب می کند و همانی می شود که آن بود.مثلا وقتی یک لباس سفید با لباسی رنگی شسته می شود رنگ و ماهییت جنس دارای رنگ به بی رنگ منتقل شده و حال لباسی که قبلا سفید بود به لباس رنگی بدل می شود. در مقوله هدف و وسیله نوع رفتار این دو به خصوص رفتار اهداف جزیی از نوع تعاملیتعاوضی است. همان مثال پله ها را در نظر بگیرید، وقتی که شما بر روی پله اول ایستاده ای پله آخر هدف کلی یا اصلی شما است.برای رسیدن به آن پای خود را بر روی پله دوم قرار می دهد. در زمانی که می خواستید از پله اول وارد پله دوم شوید، پله اول وسیله رسیدن به هدف یعنی پله دوم بود.اکنون که به پله دوم قدم نهاده ای پله دوم دیگر هدف نیست بلکه وسیله ای است ابتداَ برای رسیدن به پله بعدی و در نهایت وسیله رسیدن به انتها است.
وقتی انسان برای خود یک هدف و غایتی تعریف کرده دیگر همه هدف ها برابر آن هدف جزی هستند. هدف کلی یا آرمان روشن گر راه و مشخص کننده نقش هر کدام از وسایل و اهداف جزی است. انسان ها همه به خاطر آفرینش خود بالفطره کمال جو و سعادت طلب هستند. در جهان انسانی وجود ندارد که بگوید که کمال جو و دوستدار سعادت نمی باشد. برخی از صفات حسنه و مذمومی که در انسان ها وجود دارند خود گواهی بر این مدعا هستند که انسان دوست دارد همیشه بهترین و کامل ترین را داشته باشد.مثلا بخل و حسد با آنکه مذموم هستند ولی خود بیان گر آن هستند که انسان چیزهای کامل را بر ناقص برتری می دهد. این بخش را با نقل قولی از شاعر انگلیسی به پایان می بریم که گفته است خدایا به من فقط یک چیز کامل ببخش.
حال وارد مقوله دین می شود. به نظر من بزرگ ترین جفایی که انسان به دین می کند این است که درست جایگاه آن را درک نکرده است. با تبیین رابطه ی عللی و تعاملی که بین هدف و وسیله وجود دارد دین یک هدف جزی است. ذکر این نکته برای شفاف سازی درباره کلمه دین بد نیست. نکته این است که دین منظور در این نوشته دین و جهان بینی خاصی را در خود محصور نمی کند بلکه همه آن چیزی است که انسان از او در زبان های مختلف از آن بدین اسم و کلماتی همانند آیین نام می برد. دین وسیله ای است برای اینکه انسان را از پیچ و خم زندگی به سلامت به مقصود غایی برساند. از این جمله یک نتیجه ی دیگر درباره ی دین می توان گرفت و آن این است که انسان بر دین برتری دارد نه دین بر انسان. بیایید داستان خلقت را در ذهنمان مرور کنیم. البته ادیان ابراهیمی و کسانی که به خلقت(creationism) معتقد هستند هرکدام روایتی از آن را در کتب مقدس خوانده اند. ولی همه ی کسانی که آن جریان را شرح داده اند سخنی از وجود دین پیش از خلقت آدمی نمی کنند. نتیجه آن سخن این است که دین به سبب انسان به وجود آمد نه انسان به سبب دین. چنانچه قبلا گفته شد دین وسیله ای است که انسان برای رسیدن با غایتی به آن متصل می شود. پس ارزش انسان از دین بالاتر است. چون وجود انسان دین را به وجود آورد پس اگر انسانی نه بود دینی هم نه بود. انسان بر اساس قرآن اشرف مخلوقات است ، پس او بر دین اشراف دارد نه دین بر او.
همیشه دین در همه حال همراه انسان ها بوده است. گاه انسان موجودی طبیعی ماورای قدرتش را می پرستید و موجودی که در فرای ماده قرار داشت او را بر خود رجحان می داد و هماو را ستایش و پرستش می کرد. بت پرستی، آتش پرستی, ماه پرستی، ستاره پرستی،پرستش الهه های ماوارای تصور و ماده همه نشان از این دارد که انسان همیشه آیینی داشته است. درستی یا نادرستی آیین ها در این جا خارج از بحث است.
در همه حال در این بین افراد سودجوی بوده اند که از دین سوء استفاده می کردند. از کاهنان در مصر باستان تا کلیسامداران پاپی همیشه کسانی بوده اند که دین را وسیله سود بخشی می دانستند. آنها همیشه به دیگران این گونه می نمودند که انسان در سلطه ی دین است. انسان برای رسیدن به غایت دلخواه خود که بهشت یا هر چیز دیگر بوده است همیشه دین را راهگذاری برای آن هدف می دانست. در این معادله سود جویان متغییر حضورشان را در دین وارد کردند. با این متغییر معادله ساده حل نمی شد مگر به زعامت آنها. وجود آنها در این معادله مقوله دین را تغییر ماهوی می دهد. دین دیگر برای انسان وسیله نیست بله انسان برای دین وسیله است. وقتی که قضیه به این گونه رقم می خورد آنها دین را بر انسان رجحان می دهند. آنها می گویند انسان برای دین باید هر کار انجام دهد در صورتی که قضیه کاملا عکس است دین باید انسان را نجات دهد و به سر منزل مقصود برساند.البته باید در اینجا نکته باریکی را تبیین کنم.
وقتی وسیله ی برای رسیدن به هدف دارای ارزش است که ما را از هدف اصلی دور نکند. نکته بعدی اینکه انسان وقتی از وسیله ای حفاظت می کند که به او سودی می رساند اگر آن وسیله به او ضرر بررساند باید آن را اصلاح کنند در غیر این صورت باید آن را از وسایل خود برای رسیدن به هدف حذف کند.به توجه به این که در بالا موضوع توجه ذاتی انسان به دین و آیین بحث شد حذف دین از وسیله های رسیدن به کمال کاری عبث است. پس برای اینکه انسان به واسطه دین متضرر نه شود باید:
اول. انسان هدف غایی را همیشه مد نظر داشته باشد و با نظر به آن حرکت کند. چون در این صورت دین برای شخص تنها وسیله است نه هدف غایی. دوم. در معادله رسیدن به هدف وسیله و متغییر ها مرتبط را وارد کند نه آن چیزی های که باعث سوء استفاده می شوند.چون ورود متغییر ها نا مرتبط خود بازدارنده ای برای رسیدن به هدف است. مثلا نباید انسان برای رسیدن به کمال از پذیرش آموزه های که از او می خواهد بدون اندیشه چیزی را قبول کند پرهیز کند. چون اگر چنان باشد از این منفذ خرافه وارد خواهد شد.

نوشته‌های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

یک دیدگاه