روزهای داغ تابستان

امروز آخرین روز از سال تحصیلی بود. امتحان،درس،پرسش و … تا مدتی تعطیل است. شاید به قول دوستی به فکر مسافر کشی باشیم در این مدت 😆

معمولا وقتی بی‌کار می شوم دوست دارم اوقاتم را با خواندن،نوشتن و فیلم دیدن بگذرانم. البته خواندن و نوشتن ما از جنس دیجیتالی است. شعر، داستان کوتاه و گاهی رمان وقتم را پر می کنند. روزگاری در نوجوانی کتاب و داستانی را نخوانده نمی گذاشتم اما این روزها کمتر چنین است. فیلم سینمایی به روز دیدن حال دیگری دارد. تقریبا از ۲۰۱۰ و ۲۰۱۱ فیلم جدیدی نبوده که ندیده باشم. فیلم را به دو خاطر می بینم اول داستانش و مسایل تکنیکی داستان گویی و همچنین مسایل فنی سینمایی به خصوص نحوه بیان افکار در قالب کلام و تصویر. در فیلم نکته‌ای که همیشه ذهنم را به خود مشغول می کند بازی کارگردان با ضمیر ناخودآگاه مخاطب است. نحوه چینش کلمات و تصاویر چه در متن و چه در حاشیه تاثیر مستقیم و غیر مستقیم در ذهنیت سازی مخاطب و سوق دادن آن به جهت دلخواه دارد.

همیشه برای مدت‌های این چنین یک یا چند هدف میان مدت برای رسیدن تعریف می کنم. امسال اگر مشکل خاصی پیش نیاید به امید حق می خواهم درباره مسایل زبانشناختی و ادبی زبان بلوچی کار کنم. بیشترین تاکیدم بر روی شناساندن ادبیات مهجور بلوچی خواهد بود. تاریخ ادبیات ونقد ادبی از دغدغه‌های همیشگی من برای زبان بلوچی بوده و هست.

در انتها دوست دارم در مورد مطالب اخیر دوستان چند خطی بنویسم:

  • یاسر کرد عزیز مطالبت را در خصوص نماینده جدید ایرانشهر و همچنین بی هنر معلمان خواندم و بسیار لذت برم. هر چند در برخی نکات در هر دو نوشته با شما هم فکر نیستم.
  • نوهان بازگشتت را به فال نیک می گیرم. نوشتارت مانند همیشه استوار و مستدل است. امیدوارم در مورد سرفصل‌های توسعه اجتماعی بیشتر و بیشتر بنویسید.
  • صلاح عزیز مطالب شما با تم کار آفرینی و تشویق افراد به داشتن تفکرات این چنین را می خوانم. امیدوارم این افکار روزی بخشی از رفتار افراد جامعه ما را تشکیل دهند.
  • سیسوگ، مطالبت را می خوانم. پاس‌کاری شما را با روهان دیدم. هنوز باید از شما بخوانم تا خط فکرتان را بدانم.
  • واحد بزرگ، سفرنامه‌ات خواندی است. توصیفات و تشریحات شما با چاشنی فرهنگ و تاریخ و هنر بسیار زیباست. نوشتارت موسیقایی است. گویی ساز و آواز در مایه دشتی و ماهور است. گاهی حزن و گاهی شور و شعف. به هر حال نوشتارت شعر طرب است. امید که خاطرت هیچگاه حزین نباشد. فقط نمی دانم اگر بیشتر در سراوان بودی حتما ناصر خسرو زمانه‌ات می شدی 😛
  • مجید: مرغ و خروس و ملا… ملا نمک زندگی است.
  • حوا مطالبت خوب ولی گاهی نظرات بیش از حد کش‌دار می شوند. این کش یافتن از سوی مخاطبت را باید با نوشتن مطلب جدید قطع کنید. در ضمن در جواب آن نامه‌ای که منتشر کرده‌ای باید بگویم ما هم نمی دانیم دختر بودن چه حسی دارد؟ 😛

پی‌نوشت: چند مدتی است با اشعار شاعری که برایم جدید است بسیار حال می کنم.(علی جان داد: شَمُشت ءَ ما رءَ چے ء نیاے)

 

نوشته‌های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

۱۵ دیدگاه

  1. سلام بر مصطفی عزیز
    دوست داشتم همه معلمان مثل شما بودند. اهل مطالعه ، فکر و عمل. با این همه تعطیلی که شما دارید منتظر مطالب پر مغزی از طرف شما هستم. . تعطیلات خوش بگذره.

  2. جالب بود، با این نوشته احساس کردم دوباره هستی چون مدتها بود نوشته هایی که خودت مستقیم با دوستان حرف بزنی نداشتی حتی توی نظرات. خوشحالم که تابستونت کلی برنامه ریزی کردی. واسه فیلم دیدن ما رو هم خبر کن بیشتر می چسبه دسته جمعی. 🙂

  3. سلام؛چه تابستانی،آن وقت باید از عدالت صحبت کنیم،منم ببرای تابستون برنامه ریزی کردم.هر سه ماه تابستانو باید پادگان باشم؟!در ضمن چاکر همه بچه های فیلم باز هم هستم.اگر عمری بود حتما تبادیل فیلم می کنیم؟!

  4. dokhtar bodan ebahamo neghab mikhahad dar in zamane!
    Az in ketaba va filmhaton vase manam chizi havale konid.
    Kodom khiyabon mosafer keshi mikonid?ke man on masir nayam baraye mosaferkeshi!
    Rasti in majid ro ham az zire koler ba khodeton bebarid vase kar kardan ta balke az tafahos dar ahvalate morgho khoros ha bardare.