شعری از امیرخسرو دهلوی – شاعر پارسیگوی هند

خسرو
کافر عشقم مسلمانی مرا در کار نیست
هر رگ من تار گشته حاجت زنار نیست
از سر بالین من برخیز ای نادان طبیب
دردمند عشق را دارو به جز دیدار نیست
ناخدا در کشتی ما گر نباشد گو مباش
ما خدا داریم ما را ناخدا در کار نیست
خلق می گوید که خسرو بت پرستی می کند
آری آری می کنم با خلق ما را کار نیست
ورنا ف
آبان ۹, ۱۳۹۱ - ۹:۰۷ ق٫ظشعر حافظ میگوئی و قلم نزنی
ملت همه مشتاق خط شما
اما یار اندر غزل حافظ سیر کند
حافظ زمان باش شعر نکند درمان
این خرابه عاشقان را.
شعرنو برای تلنگر اقای دانشور جهت نوشتن نثر نه نظم!!!!
Mostafa Daneshvar
آبان ۹, ۱۳۹۱ - ۱۲:۴۰ ب٫ظ@ورنا ف
اگر غم نان و لینوکس بگذارد
جوان بلوچ
آبان ۹, ۱۳۹۱ - ۴:۵۶ ب٫ظلطفا برای حمایت از جوانان بلوچ مطلب آقای همایون امیری در سایت های حق گو ندای زاهدان طلوع زاهدان نسیم بلوچستان مسکوتان آنلاین را در سایت قرار دهید.