کتاب:نازک
نازک اولین رمان به زبان بلوچی نوشته سید ظهورشاه هاشمی است. این رمان یک نمونه کارگاهی برای نوشتن و سرمشق گرفتن است. در سطوح مختلف رمان فقط نویسنده سعی کرده است نمونه برای نوشتن ارائه کند. چون در زبان بلوچی چنین نمونهای برای الگوی گرفتن وجود نداشته است پس تا حدودی کار نویسنده را می توان یک آغاز دانست تا راه را برای دیگران باز کند. در کل رمان سعی کرده است به عنوان سرمشق داستان نویسی عمل کند تا یک اثر ادبی مجزا.
روایت
طرح داستان درباره زندگی زنی به نام نازک است. شرایط محیطی داستان حول دریا است. نازک زنی است که در جامعه خود باید با چند جبهه مبارزه کند. جبهه دریا که یک قوه قهریه است که هراز گاهی شوهرانش را به کام خود می کشد. او همچنین با زورمداران جامعه که گزابیک نماد آن است باید به جنگ شود. داستان در شرایط محیط دریایی را باید در آثار نویسندگان مشهوری مانند جوزف کنراد جستجو کرد که سردمدار این سبک نوشتن است. او یک نویسنده لهستانی الاصل ولی انگلیسی زبان است. آثار او در توصیف دریا و شرایط آن محیط جزء آثار فاخر در این گونه سبک روایت داستانی هستند. سیدهاشمی نکته دریا و محیط آن را بسیار در طرح روایت داستان مد نظر داشته است.
ایراد اساسی که به این رمان می توان وارد دانست مبحث نبودجذابیت روایت داستان یا پلات آن است. این رمان روایت جذاب و مناسبی برای پیش بردن داستانی به بزرگی رمان ندارد. داستان نمی تواند در بسیار جهات خواننده را با خود همراه کند یا حتی در موارد ملال آور است. نویسنده نتوانسته است در پرورش روایت داستان چندان موفق عمل کند. این نقد اساسی را می توان در بازنویسی چندگانه داستان همانگونه که در مقدمه آورده است و آموزشی بودن این رمان اول بلوچی جستجو کرد. اگر بخواهیم در بیان عناصر داستانی به ضعیف ترین بخش که بیرونی ترین بخش داستان است اشاره کرد پلات داستان یکی از ضعیفترین بخش ها است. ضعیف بودن روایت باعث شده است که نویسنده نتواند آن گونه که بایسته است در شاخ و برگ دادن رمان دست پر داشته باشد. شاید بتوان این رمان در حد یک داستان کوتاه با این قصه پیش برد چون پلات توان حمل اندیشههای عمیق لایههای پایین تر را ندارد.
دورنمایه
در ادبیات معاصر درون مایه (theme) عبارت است از نکته مرکزی، موضوع یا مفهومی که در داستان بیان می شود. در نقدهای ادبی پیشین بیشتر مفهوم پیام اخلاقی با درون مایه اشتباه گرفته می شد. اما در نقد معاصر تم و پیام اخلاقی داستان دو مقوله مجزا می باشند.درون مایه رمان نازک انسان در طبیعت است. رمان سعی دارد جنگ شخصیت اصلی داستان را با طبیعت یعنی دریا را به نمایش در آورد. هر چند نازک خود به عنوان زن مستقیم به دریا نمی رود اما مهمترین بخش از زندگی، یعنی همسر و سرپناه خود را در مواجه با طبیعت از دست می دهد. دومین درون مایه فرعی داستان زندگی فرد در اجتماع را سعی دارد نشان دهند. مشکلات اجتماعی یک زن بیوه که چندین همسر خود در دریا از دست داده است باید در جبهه اجتماع خود به خصوص با زورمداران و اطرافیان آنها یعنی گزابیک بجنگد. نویسنده بارها سعی داشته است که درون مایه را نمایش دهد. نویسنده نازک را بارها و بارها به ساحل می آورد تا با طبیعت جنگ نابرابری داشته باشد. زن بارها از دریا و قهر او شکوه می کند. این جنگ در میدان اجتماع نیز برای او عرصه جدیدی گشوده است. جنگ او با عقایدی مردم اطرافش و زورگویی و مقهور شدنشان در برابر اربابان زر و زور است.
نویسنده می توانست یک درون مایه اصلی را به عنوان تم برگزیده و بر روی آن کار توسعه داستانی را انجام دهد. تقسیم دورن مایه به دو مقوله گسترده اجتماع و طبیعت کمی داستان را از جهت گیری مناسب باز داشته است. ما باید یکی از آنها را در داستان می داشتیم. چون محور عمده داستان همانگونه که در بخش روایت بیان شد جنگ با دریا است پس نویسنده می توانست بر روی این دورن مایه بیشتر کار کند.تقسیم این چنین دورن مایه نویسنده را از نوشتن درست در محور اصلی باز داشته است. اگر رمان تمایل به حرکت به سمت اجتماع داشت باید نازک از جنگ با طبیعت حذر می کرد. هر چند از میانه های داستان به بعد محور داستان گویی محور اجتماعی برای نشان دادن تضادهای نظام اخلاقی دو شخصیت داستان یعنی نازک و گزابیک دارد.
در مقدمه داستان نویسنده سعی می کند زمینه سازی کند تا بتواند داستان را در آن شرایط مد نظر خود نقل کند. شرایط زمانی و مکانی رمان به گونه است که شرایط را مهیا نقل یک داستان درباره مردمان ساحل نشین می کند. نویسنده در مقدمه به خوبی توانسته است این شرایط را به تصویر بکشد. مردم ساحل نشین، ماهی گیران، صیادان بادهای موافق و چیزهایی از این دست عناصری هستند که مقدمه داستان را تشکیل داده اند. نویسنده به دلیلی کمتر سعی کرده فضای زمانی مورد بحث داستان را بشکافد یا آن را حتی معرفی کند. یکی از دلیل این کار را می توان در وابسته نداشتن داستان پیش رو به زمان خاص است. سید با کنار گذاشتن عنصر زمان و قرار دادن آن به عنوان یک عنصر فرعی در مقدمه سعی داشته است رمان را در شرایط اجتماعی پرورش دهد تا آن را به زمانی خاص محدود نسازد.یکی از نقاط ضعف مقدمه داستان عدم معرفی نازک به عنوان شخصیت اصلی است. در داستان سایر شخصیت های فرعی یکی یکی وارد صحنه می شوند اما از نازک خبری نیست. این نکته می تواند خواننده رمان را در ادامه داستان دچار مشکلات شناختی از شخصیت اصلی کند. هر چند در میانه های داستان نویسنده پرش هایی به گذشته نازک زده و سعی در معرفی او دارد.
شخصیت پردازی
شخصیت عبارت است از یک فرد در یک اثر مانند نمایشنامه،فیلم یا داستان. مطالعه یک شخصیت نیازمند تحلیل روابط او در تعامل با شخصیت های دیگر است. عناصر تشکیل دهنده یک شخصیت در تضاد و تعامل با دیگر شخصیتهای داستان به روشنی نمایان می شوند. این نمودها به صورت زبانی، عملی و فکری در داستان ظاهر می شوند.
نازک شخصیت اصلی داستان است. او زنی قوی که در مواجه با دریا و واجه گزابیک قرار گرفته است. هر دو این عناصر یعنی عنصر طبیعت و فرد کمک کردهاند شخصیت اصلی داستان را برای مخاطبان بهتر نمایان شود. وجه مشترک عناصر مقابل نازک این است که سعی دارند داشتههای او را از وی بگیرند. دریا مواج و سهمگین شوهرانش را یکی یکی به کام خود می کشد و واجه گزابیک علاوه بر طمع مالی بر از بین بردن خصیصههای اخلاقی او کمر بسته است.نازک زنی فهمیده و سرد و گرم کشیده است. در جنگ زندگی کار آزموده گردیده است. این آزمودگی وی را از واکنشهای آنی باز می دارد. سعی می کند استدلال و منطق را جایگزین احساسات کند. این منطقی بودن او در جاهای مختلف داستان به روشنی به تصویر آمده است. نازک نماد زنان بلوچستان است. آنان سخت کوشاند که دوش به دوش مردان در زندگی نقش ایفا می کنند.
نازک مادری فداکار است که سعی دارد خانواده خویش از گزندهایی که بر آن وارد می شود حفظ کند. او در مواجه با طبیعت ضعیف است. حتی در پایان داستان می بینیم که شرط پذیرفتن اومر نرفتنش به دریا است. به قول خودش نمی تواند خونی دیگر را به گردن بگیرد. چون شوهران سابقش همه به کام دریا رفته اند. فریادهای او در کنار ساحل و دلشورههایی که بر اثر نیامدن شوهرانش به او دست داده است نشانگر ضعف انسان در طبیعت دارد. نازک در این رمان شخصیتی چند وجهی دارد.
واجه گزابیک شخصیت مقابل نازک است. او یک مرفه بی درد، وارث رذایل اخلاقی است. او سعی می کند داشتههای مادی و معنوی دیگران را به حلیه یا زور از چنگشان در آورد. مردمان اطراف او برای منافع زودگذر خویش تن سعی در راضی نگه داشتن او دارند. او در نبرد با نازک سعی می کند علاوه بر ثروتش خود او را نیز تصاحب کند. چندین بار زنان اطرافی و حتی مردانی را برای جلب نظر نازک می فرستد. اما نازک نماد ارزشهای اخلاقی جهانی و بلوچی سر خویش را در مقابل اصحاب زر خم نکرده و کرنش نمی کند. شخصیت گزابیک یک شخصیت ایستا است. او از ابتدا تا انتها داستان همیشه نماینده شر معرفی می شود.
رمان نازک در شخصیت پردازش شخصیت اول کمی دچار ضعف است. هر چند ما نازک را در تضادهایی بیرونی می بینیم اما کمتر او را دچار تضادهای دورنی می بینیم. نویسنده نتوانسته است نازک را شخصیتی ملموس زمینی تشریح کند. او بیشتر به قدیسهها می ماند تا فرد خطاکار زمینی. سایر شخصیتها به فراخور حضورشان در داستان کمتر دچار تحول شخصیتی می شوند. روند داستان نتوانسته است این تحول دورن و برونی شخصیتها را نمایش دهد. هر چند ما تغییر کمی در شخصیت نازک در پایان داستان می بینیم.
تضادها
تضاد عبارت است از جنگ میان عناصر داستان. تضاد بخش اصلی روایت یک داستان است. در شرایط مختلف نیروهای متضاد داستان با یک دیگر به نبرد می پردازند و از این طریق روایت داستان به جلو می رود. به طور عمده دو نوع تضاد کلی در داستان وجود دارد: تضاد دورنی و بیرونی. چهار گونه تضادی که در داستانها وجود دارند عبارت اند از : تضاد انسان-انسان، انسان-شرایط، انسان-اجتماع، انسان-باخودش.
تضاد موجود در رمان نازک از نوع تضاد بیرونی و انسان-شرایط است. نازک شخصیت اصلی داستان در حال جنگیدن با نیروهای بیرونی است. نیروهایی مانند دریا، جامعه، زورگویان و در برخی موارد تضاد با اجتماع است. نازک در جنگ با طبیعت ضعیف است پس سعی می کند خود را مواجه مستقیم با آن برهاند. اما او در جنگ با نیروهای پلید و برخی تفکرات اجتماع به موفقیتهای می رسد. خویش تن داری و درک درست شرایط که لازم یک شخصیت دنیا دیده است نازک را در این پیروزی یاری می کند. نقدی که برای نوشته وارد است که به عنوان خواننده کمتر تضادهای دورنی شخصیت اصلی را می بینیم. این آرمانی بودن بیش از اندازه شخصیت اول گاه فرد معمولی را از هم زاد پنداری با شخصیت اول منع می کند. ما باید بیشتر به عنوان یک انسان نازک را درک می کردیم و با افکار و کشمکش های دورنی اش آشنا می شدیم.
دیدگاه
دیدگاه یا شیوه روایت عبارت است نحوه گفتن داستان و بیان رویدادها جهت روایت داستان است. دیدگاه معمولا اول شخص،دوم شخص، سوم شخص یا دانای کل است. روایت داستان در نازک سوم شخص یا دانای کل است. در این شیوه نویسنده ما را از یک رویداد به رویدادی دیگر یا از یک شخصیت به شخصیت دیگر می برد. ما دسترسی بیشتر به افکار، رفتار و اخلاقیات هر کدام از شخصیتهای داستان داریم. این شیوه داستان گویی متداولترین شیوه دیدگاه است. از مزایای این شیوه می توان به باز بودن دست نویسنده در شخصیت پردازی و تحلیل آنها در طی داستان اشاره کرد.
نازک با آن که از منظر ناظر بیرون نقل می شود اما کمتر توانسته ما را به دورن فکر و ذهن شخصیتها ببرد. بیان افکار نازک یا دیگر شخصیتها کمتر در روند داستان دیده می شوند. نویسنده می توانست جهت کم رنگ یا پر رنگ کردن خصیصههای اخلاقی هر کدام از شخصیتها به خصوص نازک می توانست اطلاعاتی درباره پس زمینههای شکل گیری آنها ارائه دهد.
نتیجه گیری
نازک یک رمان کلاسیک آموزشی است. در همه عناصر داستان نویسی نویسنده سعی کرده است تکنیکها و بخشهای مورد نیاز برای داستان نویسی را در این رمان بگنجاند. سید ظهورشاه چون اغازگر این روند بوده است باید فقط الگویی برای دیگران طراحی می کرد اما در تکنیک و تقویت عناصر کمتر توفق یافته است. رمان نازک از آن جهت اهمیت دارد که اولین است و نویسنده آن سید است. اگر سید این کار نوشتن رمان را ادامه می داد به طور حتم در آثار بعدی وی ما رمانهای قوی تر با عناصری کارا تر می دیدم.
سلام
مصطفی عزیز
دست مریزاد بر شما و اینچنین نوشته ارزشمندی .
برادر ارجمندم آقای دانشور. با عرض سلام و خسته نباشید، عطف توجهی که به ادبیات نشان داده، و حرکتی که آغاز کرده اید، شایستۀ تقدیر است.
اگرچه شخص بنده برای چاپ دوگتابی که شما زحمت بررسی آنها را کشیده اید از جهت مالی دچار مشکلی نشدم و برادرانی چون شما از میان قوم بلوچ، دست یاری شان را ابتدا به ساکن خود به سمت من گرفتند، اما از این جهت که کسانی خود اهل ادبیات، و بخصوص داستتان نویسی باشند ودغدغه ای در این خصوص داشته باشند. وباشنیدن نام داستان چشم هاشان گرد شود، وچنان باشد که من هم بادیدن آنها عطشم بکاهد و دلم خنک شود متاسفانه نداشنه ایم. و اکنون که این جای خالی با وجود شریف شما دارد پر می شود جای خوشوقتی است.و من این را به فال نیک می گیرم و امیدوارم این فال نیک بشارت دهندۀ حال نیکی باشد که قرنهاست انتظارش را کشیده ایم.
ضمنانقدی از نازک به قلم نویسندۀ خوب ایرانی، آقای رضانجفی در مجلۀ الفبا شمارۀ ۳۲، فروردین و اردی بهشت ۸۷ چاپ شده است که شما و دوستان دیگر را به خواندن آن ارجاع می دهم. با تشکر از شما.
سلام.
نوشته تان فوق العاده بود. من قصد ندارم نازک را نقد کنم. ولی شما کاری عالی انجام دادید که به آن ورود کردید. به شکلی آکادمیک که ویژگی نوشته های شما است. سه سال است که قرار است اسن کار را بکنم و فقط به نقدهای خصوصی با مترجمش بسنده کرده ام. دلیلش این این است که هم کار را و هم ترجمه را دچار اشکلات بنیادین می دانم. ما در آنچه که در قالب این نام نازک به ما ارائه شده نه رمان داریم و نه ترجمه. بلکه تجربه های نخستین دو بزرگ مرد در این دو امر است. سید هاشمی خودش هم مدعی نیست که رمان نوشته. می گوید در حال مرور دست نوشته های پیشین خود به نازک برخورد هو آن را بازنویسی کرده و به فلانی نشان داده و او گفته این رمان است! که به گمان من نیست. یا لااقل به سادگی نمی شود پذیرفت. بپذیریمش بقول شما جذابیت نداشته اش را چه کنیم؟ پلات و گره و تعلیق و امثالهم را؟! درونمایه شاید داشته باشدف ولی ایستا است. بیش از حد ایستا است. ترجمه اش هم هرگز ترجمه نیست، ملغمه ای است از فارسی کهن و بلوچی کهن. شدییدا با اقای برهانی در این باره بحث کرده ام. همچنین پدیده ای در دنیای ترجمه وجود ندارد. کمکی هم به کسی نمی کند. عشق شدید سید هاشمی به ادبیات ببلوچی و عشق شدید چریک پیر برهانی به زبان و الفاظ بلوچی و فارسی کهن باعث شده اند با سزارین زبان این مولود نارس متولد شود.
اقای برهانی استاد بومی نویسی است، هم به معنای ثبوتی و هم به معنای سلبی اش. آنقدر قوی است در واژه های بومی و کهن که خود را مغروق آنان می کند. هدف را گم می کند. نوشته اش را می کند فرهنگ لغت. آنهم فرهنگ لغت ترکیبی و مدغم. هیچ عجیب نبود که برنده اول جشنواره بومی نویسی کنام شد.
خط به خط نازک را نقد کرده ام. ولی منتشر نمی کنم. چون چریک پیر سنگری که گرفته رها نمی کند . پس ما با همین ویژگی باید قبولش کنیم.
@رازگو بلوچ
سلام نازک از منظر ادبیات مدرن و حتی کلاسیک رمان هست. حداقل از شمارش واژگان بگیرید از میزان داستان کوتاه خارج شده.
اما همانگونه بنده در اوایل گفتم نازک یک اثر سمپل داستان نویسی است نه اثر ادبی جدا.
از دوستان عزیز چریک پیر و یاسر به خاطر نظراتشان سپاس گذارم
سلام
من هم داستان را خواندم .
من کار ندارم که این داستان رمان است یا نیست . تضاد نازک از نوع انسان با طبیعت است یا شرایط یا افراد دیگر . یا اینکه چرا سید ظهور ما را به درون نازک نبرده است . ولی آنچه که این پیرمردهای پیر ( نویسنده و مترجم )به ما نسل فارسی بلد گفته اند این است که این ژشت فارسی ای که برای بالا بردن کلاسمان انتخاب کرده ایم و نمی دانیم به کدام پشتوانه فرهنگی مال خود کرده ایم ، به ما نمی آید .
کافی است برویم پیش یک بلوچ ِفارسی تر از خودمان ، می بینیم که نه بابا ما عقب تریم پس بایستی بجای لمپوک و پُتورونک چیدن ، سفره هفت سین بچینیم تا پله های فارسی شدنمان – که پله های ترقیمان هم هستند -را سریع تر بالا بریم .
ما فارسی نیستیم . یک فارسی اصلی ! باکلاس و بی کلاسش فارسی است . اما چون ما تا کلاسمان بالا نرود فارسی نمی شویم ، پس بهتر است قید این فارسی شدن مشروط را بزنیم .
بنابراین بیائیم بجای غر زدن به این پیرمردها ، پند نهفته در این داستان را که پیرمردها خوب بلدند در لایه ای هفت پیچ مخفیش کنند ، در یابیم .
چرا سید ظهور و برهانی که استاد کلمات و واژه ها هستند ، آمده اند این نوع بومی نویسی را پیشنهاد کرده اند؟