رازگو کیه؟

این رازگو کیه؟ این سوالی هست که اکثر دوستان که سرکی در وبلاگ‌های بلوچستانی می کشند از ما می پرسند. من هم من و منی می کنم و می گویم نمی دانم! در واقع حقیقت را می گویم.به راستی چرا شخصیت و نام فرد برای ما این قدر مهم شده است تا فکر و اندیشه او؟

رازگو رازگو است. کسی که مبارک است و رازگو. کسی که گاهی می گوید، خاموش می شود یا خاموشش می کنند بعد دوباره روشن می شود اما نیم سوز شده. گاهی به دادشاه و زیر خاکی‌ها می تاخت سیخ و فیلتر امانش نداد و او را به پوست تیغی اش فرو برد. نباید به پوست او دست کشید.

رازگو از جامعه‌ای است که اعضای آن بسیار دورنگرا هستند. بسیار کم حرف می زنند اگر هم حرف می زنند صاف و ساده است. مانند ما کلمات را با وسواس انگلیسی انتخاب نمی کنند. او رک می گوید و ما در پوسته و خفا سعی در فریاد زدن برای جامعه‌ای  هستیم که حرف زدن و بیان اندیشه کمتر مجال ابراز یافته است.

بگذارید این ویروس در همه جامعه منتشر شود. شاید پاد‌تنی قدرتمند از آنان در جامعه بوجود آید. او یک ویروس است اما کمی ضعیف شده است.

بیایید اندیشه را دنبال کنیم نه اندیشه‌مندان را.

تقدیم به ویروس وبلاگ‌های بلوچی ‘رازگو’ -به پاس دوستی چندین ساله مجازی

نوشته‌های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

۱۰ دیدگاه

  1. نه مصطفی جان. شما دوستانه سعی داری ضعف های مرا موجه جلوه دهی. ولی خودم معترفم که خیلی ضعیف عمل کرده ام. خاک بر سر من. واقعا خاک بر سر من. سینه این خاک پر از افتخارها است. خفتگان پر افتخار. گلخان نصیر را همین دیروز خودتان معرفی کردید. مردم زندگی شان را داده اند، جان شان را داده اند سر آرمانها و آن وقت یک بی عرضه ای مثل من هنوز اندر خم یک کوچه گرفتار آمده و غلط می کند که ادعایش هم بشود که مثلا فکری به سر داشته. هر کسی جای من بود تا حالا چهار بار کره زمین زیر رو کرده بود. بیعرضگی آقا . بیعرضگی. توجیه هم ندارد. دارم یک تجدید نظر اساسی می کنم در شیوه ها و ابزارها.

    فکر می کردم این پنهان کردن نام برای فیلتر کردن غرور و منیت ها است. ولی غافل که خود یک مانعی است بزرگ برای ارتباط و کاری موثر. اصلا ببین حماقتی از این بزرگ تر که بدخواهان و نادوستان و از هر قشر و صنف و تشکیلاتی دورنی و بیرونی ، شخصی و دولتی و هر که تصورش را بکنی هویتم را دقیق می دانند و پیدایش کرده اند ولی آن را از دوستان عزیز پنهان داشته ام!!

    خدا کمی عقل و ذره ای انرژی و ارزنی شهامت به ما بدهد اگر نه غلط می کنیم که ادعا کنیم. همان جوجه تیغی شدن خوب است. برای مان خاک بر سر مان. ولی چه می دانم . خدا اینجوری آفرید دیگر.

  2. از نگاهی دیگر، دلیل کنجکاوی ما خون گرم و خوی اجتماعی ماست. دل به دل راه دارد. و این راه داشتن، در همین کنجکاوی هاست که به ظهور می رسد. دلیلش همان سمپاتی است که بین دو انسان به وجود می آید و بانی دوستی ها می شود.
    گاه، شاید به علت « قهرمان جویی » ماست که چنین آدم هایی را نشان می کنیم، تا در آینده آنها را جلو بیندازیم و سپر بلا کنیم ـ ؟ ـ و به تماشا بایستیم. و تفریح کنیم. و در نهایت، قضاوت نامنصفانه کنیم در خصوص آن شهید عزیز؛ که ساده دل بود. ابله بود، احمق بود، و قس علی …..
    این روحیه متاسفانه، به شدت وجود دارد و من مصداقش را همین جا ، در بین خودمان می بینم. و حذر دادن ها هم کمتر راه به جایی برده است.

  3. رازگو ، رازگوست دیگر
    حالاکه ما بفهمیم رازگو کی هست چه فرقی به حال ما می کند ؟
    شاید به قول چریک پیر حس کنجکاویمان ارضا شود . ولی از آنجایی که
    به ما یاد داده اند از روی ظاهر آدم ها قضاوت کنیم برایمان مهم می شود
    سراز کار رازگو در بیاوریم .
    وگرنه این رازگو ویروسی است که افتاده به جان بلوچستان و باید بپذیریمش
    کودک درونش بسیار حساس است نباید سربه سرش بگذاریم یکهو دیدی قهر
    کرد و بلوچستان را بی رازگو گذاشت و رفت .

  4. همه ما یک من هستیم و بوده ایم اما اگر اینجا هستیم دنبال ما شدن هستیم دنبال روزی که نه من و نه تو باشیم ما باشیم.روزی که نه فردی شناخته شده بلکه هدفی،اندیشه ای حرکتی شناخته شده باشیم.
    از همه اینها بگذریم من هم این حس کنجکاوی رو داشتم و جالب اینجاست به ماهیت اصلی جناب رازگو پی بردم،امان از این کنجکاوی…
    البته این رازیست برای خودم،در نهایت برای همه دوستان و امثال رازگو ها،دانشور ها،حوا ها، واحد ها و یاسر ها آرزوی موفقیت می کنم.

  5. راز گو گیه ؟
    با اینکه می شناسم اما ترجیح می دهم نشناسمش . چرا ؟ چون رسالت کار ما قائم به شخص نیست بلکه قائم به فکر و تعهد افراد است . فکر و تعهد رازگواست که ارزشمند است نه اینکه بدانیم نامش کیست و کدملی اش چند است؟

  6. همه می پرسند چیستی تو ؟ براستــی تو کیســــتی ؟
    که اینـــــچنین به تو می اندیشند می گویند بـی با کترین درختان در کویر مــی رویند ایـــا رازگو هم از آن دسته بـی باکان کـــویربلوچستان است که با پـــیوند قلم خود به دنیایی مـجازی هـمه را شیفته خـود کـــرده ؟

  7. دیری نیست که میشناسمش شناخت زمانی را میگویم اما وقتی مطالبش را میخوانم گویی دراستخوانم نفوذ کرده است گویی خود من است در وجود من.
    نام دیگر چیست ؟!!تا کنون حتی یک بار هم مشتاق شنیدن و دانستن نامش نشدم.
    هرچه هست رازگو وجه خوبی دارد قلمش ریشه را نمسوزاتدحتی ریشه ای که قبول ندارد به او آب نمیدهد تا خود بمیرد برعکس شما دانشور قلمتان تند و بی پرواست واین همیشه جواب دلخواه را نمیدهد(نظراتتان را دروبلاگ آبگینه میگویم).
    رازگومطالبش بیستر از آنکه راه کار نشان دهد دردها را آشکار میکند و این مبارک تر است او واعظ نیست چون خوب میداند ما از وعظ خوشمان نمیاید.
    او نصیحت نمیکند بلکه همدردی میکندواین آرامش بخش تر است.
    هرچه هست من که دوستش دارم.!!

  8. رازگو کیه؟
    رازگو شخصی با افکار بلندوآینده نگر رازگو دوست من ومشوق من وبسیاری از وبلاگ نویسان بلوچ نمیشناسمش ولی برام مهم نیست که شخص رازگو رو نمیشناسم ولی افکار ونوشته های وی چنان من رو تحت تاثیر قرارداده که طاقت دل کندن از نوشته هاش رو ندارم رازگو رو با نظرات مفید وبزرگوارانه اش میشناسم که من رو وادار کرده که به سمت تفکر در خودم وافکارخودم بپردازم رازگو جان هرکجا هستی سالم وسلامت درپناه حق باشید.

  9. اتفاقی وصل شدم به مطلب نوستالژیک “رازگو کیست!” ناخواسته یاد جُک دوستان منتقد آمریکایی افتادم که راجع به ورنر هرتزوگ ساخته بودن و در اشاره به فیلمش«معمای کاسپر هاوزر» می گفتن: هوم کایزر هاوزن( دقت کنید با تلفظ آلمانی)؟! لابد خودشه!”
    http://fa.wikipedia.org/wiki/%DA%A9%D8%A7%D8%B3%D9%BE%D8%B1_%D9%87%D8%A7%D9%88%D8%B2%D8%B1