بررسی اجمالی وبلاگهای بلوچستان در سال ۹۰
سال نود سال خوبی برای وبلاگ نویسی بلوچستان بود. وبلاگهای زیادی متولد شدند. افرادی آمدند و رفتند. کسانی که چیزی برای گفتن داشتند باقی ماندند. امیدوارم هنوز چیزی برای گفتن باشد و راه را ادامه دهند. ما هنوز در آغاز راه هستیم. مطلب پیشرو فقط برداشت شخصی من از نوشتههای دوستان است تحلیل علمی و دقیقی نیست.
جامعه شناس و اقتصاد دان است. از دیار سنگان سرحد. نوشتن را از روزنامه به بلاگ آورده است. می تواند برای کسانی که در عرصه مطبوعات فعالیت می کنند راهنمای خوبی باشد.اول بار مطلب طلاق در استان را تحلیل کرد. سپس وارد فازهای تحلیل جامعه شناختی مسایل بلوچستان شد. کارهای خوبی در این سال انجام داد یکی از آنها تشویق جوانان به نوشتن است. الان چندین وبلاگ نویس به خاطر تشویقهای او وارد عرصه نوشتن شدهاند. از سری وبلاگهای ‘ارتباطی’ است. عیب کارش این است که باید چند کلاس اکابر نیز شرکت کند. بسیار پرغلط می نویسد. اصلا اگر غلط غلوط ننویسید فکر می کنم حتما نویسندهای دیگر چیزها را نوشته است. در کل خودش یک سبک است. سبک غلطنگاران. 😉
از مباحث جنجالیی که امسال به آنها پرداخته بود تبلیغ جماعت بود. کمی مانده بود که خودش هم مورد تبلیغ قرار گیرد. اما جست. امیدوارم امسال بتواند با همان سبک نوشتاری سادهاش مسایل بنیادیتر را به چالش کشیده و مورد بررسی قرار دهد. در ضمن ما را به سنگان هم ببرد. 😆
شورشی بسیار دان. امسال بعد چند سال سکوت بار دیگر به نوشتن وبلاگ روی آورده است. ظاهرا باز فیلش هوای دیار هند کرده است. باز می خواست به خان و خوانین عرض ارادتی کند ولی نتوانست. برخی به اون دندان نشان داده بودند کمی پس کشید. کار اشتباهش پاک کردن نوشتههای قبلی بود. واقعا حیف بود چند نوشته خوب داشت ولی گاهی فرمت کردن درایو ذهن برای پیش رفتن به سوی آینده نیاز است.
اطلاعات بسیار خوبی در زمینههای مربوط به بلوچستان دارد. در ضمن خیلی هم حراف است. (ببخشید 😀 ) اگر شروع به حرف زدن کند هیچ وقت نوبت به شما نخواهد رسید البته خسته هم نخواهید شد. خوب است که این حرافی را زیاد در نوشتن به کار نمی برد. ولی مورد آخر نوشتهاش که جوابیهای برای داستان آقای طوقی بود آسمان و رسیمان را از روسیه و اروپا و کانت و فلسفه و هیلگارد به هم بافته بود. در سری دوم نوشتههایش بعد از حدف مطالب قبلی موضوعات متنوعی را مطرح کرده بود. موضوع اقبال، مولانا و … نشاندهی اشغال بودن فکرش است.عیب کارش این است که مطالب را بی سر و دم امسال رها کرد به امان خدا. امیدوارم سال آینده سریال نویسی را کمتر کند. اگر هم سریال بنویسد میانه کلام روده درازی نکرده و پستهای بی ربط نزدند.
آشنای نا آشنا. با نوشتن داستان تولدش برای خودش جشن تولد بلاگی گرفت. اوایل فاز نمی داد. بعد از چند بار نوشتن مطالب زرد کم کم قلمش به دادش رسید. موضوعاتی مانند روشنفکران، تحلیل انتخابات و اخیرا هم نخبگان من را به خودش امیدوار کرد. قلم را درست به کار می برد. به قول رازگو لری کمتر می نویسید. ساختار مباحث و مستدل بودن نوشتارش را دوست دارم.
گاهی وقتهای من را به خودش مشکوک می کند. من را دیده و من او را نه. پس حتما سرم زیر برف بوده؟ (شوخی 😉 ) چیزی که او دارد و دیگر کمتر استفاده می کنند آمار و استدلال قوی است. هرچند گاهی باید زبان کودکی باید گشود. سطح را باید رعایت کرد. امیدوارم سال بعد نوشتههایش بسیار قویتر و به قول معروف مطبوعاتیتر باشند.
شورشی و حوا. اوایل که به نام روابط عمومی نظر می داد می خواستم بهش بگویم سریع خط کار و نوشتن خودش رو از هم جدا کند. چنین کرد. جز معدود زنان بلوچ بلاگ نویس است. چون زن است نوشتههایش درباره زنان می تواند بسیار مورد ارجاع قرار گیرند. از مطالبی که امسال در وبلاگش خواندم و خوشم آمد شربانو بود. وقتی درباره حوریها نوشته بود افراد زیادی به هوای همان حوریها نظراتی داده بودند. سال آینده امیدوارم بتواند موضوع زنان بلوچستان را از جنبههای مختلف مورد بررسی تحلیلی قرار دهد.
او هم از شورشیها است اما از نوع شهری. او علیه شهرداری می تازد. بیشتر مطالبش امسال همان دورنمایه را داشتند. کاش از شم روزنامهنگاریاش در نوشتن مطالب متنوع تر استفاده می کرد. عیب نوشتههایش این است که خواننده باید ۹۰درصد پیشزمینه قبلی داشته باشد تا شاید بتواند از آن همه علامت سوال و تعجبی که در نوشتههایش است چیزی بفهمد. سال آینده امیدوارم کمی تغییر رویه دهد و موضوعات تحلیلی و خبری بلوچستان را بیشتر مدنظر قرار دهد.
حساس و لطیف. به جنسش نمی خورد چنین باشد اما هست. نوشتههایش امسال رنگ و بوی دین و مذهب داشتند.نوشتههای مانند مسجد و زن و روشنفکری مخاطبانی را به خود جذب کرد. عیب کارش این است که زیاد زن زن می کند.باید موضع زنان را حوا نارویی بیشتر بگوید تا او. ما به امثال او برای تلطیف فضای وب بلوچستان نیاز داریم. امیدوارم سال آینده موضوع نوشتن وب را جدی تر دنبال کند. حداقل تابستان از حصارک برگشت جدیتر به نوشتن ادامه دهد.
داستان و ادبیات. امسال چند داستان کوتاه در بلاگ منتشر کرد. شبنامهباران را خیلی دوست داشتم. حضورا به نقد آن نوشته پرداختیم. گاهی وقتها قوطیهای عطاریاش را باز می کند و برای خالی نبود عریضه نوشتههایی را به وبلاگ اضافه می کند. هر چند خواندنشان به خاطر قلم برایم خالی از لطف نبود. او باید کمی به جنبه اجتماعی وبلاگ توجه کند. از ادبیات،شهر و دیارش و مردمانش بیشتر بنویسد. قلمش می تواند الگوی نوشتن قرار گیرد. سال آینده امیدوارم آن زیر خاکی را دوباره تایپ کند و کم کم وارد بلاگش کند. خیلی دوست دارم داستان کوتاه از آن نوعی که او می نویسد بخوانم. چنین کن چریک پیر.
لاکپشت. روزنامهای می نویسد. خیلی سبکش را دوست دارم. اما روزنامهاش گاهی خیلی کهنه می شود و در دکه وب زیادی آفتاب می بیند و رنگ و رو رفته می شود. چند نوشته درباره انتخابات و گفتگویش با دکتر جهاندیده و بعدا معرفی کتب وی از کارهای ارزشمند او امسال در بلاگش بود. امیدوارم سال آینده کمتر به خوابهای زمستانی و تابستان فرو رود.
قدیمی و سرحدی. چندین سال است که بلاگش و بعدا خودش را می شناسم. قبلا در بلاگ پیشینش وقایع نگار خوبی بود. نمی دانم چه شد که بلاگ را راه کرد. شاید تنها بود و احساس تنهایی می کرد. امسال نوشتههایش ابتدا چندان چنگی به دل نمیزد. مطالب جالب اینترنت را از جاهای دیگر منعکس میکرد ولی خوشبختانه وقتی جریان بلاگ بلوچستان را دید خود را به این آب انداخت. نوشتههای او درباره مرحوم حاج نیک محمد شه بخش و برخی نوشتههای بلوچی من را به خودش جذب کرد. نوشتن به لهجه سرحدی و خواندنش آن هم از نوع روزنوشت بسیار جالب است. امیدوارم امسال فعالیتش را در همین راهی که پیدا کرده است ادامه دهد.
محلل. نوشتههای تحلیلی جالبی ارائه می دهد. امسال به توجه فصل انتخابات این اواخر نوشتههایش رنگ و بوی انتخاباتی داشتند. معرفی کاندیداهای انتخابات بلوچستان و بعدا تحلیل انتخابات از کارهای درخور توجه او در سال نود بودند. نوشتههای او و پاسکاری هایش با نوهان می تواند منشا گفتمان سازندهای در فضای وبلاگ بلوچستان باشد. در سال آینده امیدوارم با قدرت مضاعف در عرضه بلاگ نویسی بلوچستان حضور داشته باشد. صبر و متانت او در برخورد با برخی ترولها بلاگی قابل تحسین است.
کم گوی و گزیده گو. او همین اواخر سوار قطار بلاگستان بلوچ شد. نوشتهاش درباره فرهنگ و توسعه سریال خوبی برای تحلیل بود. بلاگ انتقادی-علمی او می تواند سرمنشا تحول و نوشتنهای زیادی چه از طرف خودش یا دیگران باشد. امیدوارم قدر قلمش را بداند و آن را در جهت توسعه بلوچستان به کار ببرد. ژئو بی کسی او را دوست داشتم.
اسلام و مسلمین. در نوع خود بی نظیر است. نوشتههایش بیشتر به کتاب می ماند تا بلاگ. کمی قلمش عصا قورت داده است. اما محتوای خوبی در نوشتههایش در سال نود پیدا شد. آخرین نوشتهاش درباره شهریاری نماینده زاهدان نقد خوبی بود. حداقل من را بار دیگر به تفکر درباره سیستان وادار کرد. مناظرهاش با رازگو هیجانانگیز است. این همان دامی بود که یاسر برای هر دو پهن کرده بود. هرچند با توجه به این وقفه از نوع تعطیلات شاید به ادامه این گفتمان آسیب برساند. در سال آینده امیدوارم نوشتههای انتقادی این عزیز بیشتر شوند.
امان از امان. سبک روزنامه نگاری و خبررسانی را در وبلاگش دارد. چون در مرکز استان و تصمیم گیریهای استانی بود اخبارش قابل اتکا بودند. چند مدتی فیلش بیدار شد و همراه با آن به هندوستان رفتند. در نتیجه گرد و خاک بر روی در و دیوار بلاگش برای مدتی نشست. اگر این دو نوشتهی اخیر به خصوص موضوع زبان مادری را کنار بگذاریم او کم کار لقب می گیرد. نوشتهاش درباره بچههای کار در فضای وب به خصوص بلوچستان مخاطبانی را به خود جذب کرد. سال آینده امیدوارم بیشتر از نوشتههایش بهرهمند شویم.
عجیب ولی واقعی. ابراهیم حسینبر سایت پرباری را می گرداند. نوشتههایش برای بسیار ناخوشآیند هستند. تحلیلهایش در مورد ادبیات و زبان بلوچی را می پسندم. امیدوارم سال بعد این روند را ادامه دهد.
محمود وارد می شود. امسال خوشبختانه بار دیگر محمود براهویی نژاد به فضای مجازی با سایت زاهدان فردا باز گشت. این یک اتفاق خوب در سال نود بود. نوشتههای خبری-تحلیلی یک روزنامهنگار کهنهکار مانند او در فضای وب می تواند اعتبار ژورنالیستی این جریان را بالا ببرد. امیدوارم سال آینده سایتش پربارتر از امسال باشد.
بیخیال…
اینها چند وبلاگ بود که من بررسی کردم. ترتیب ارائه نشانگر چیزی نیست. اگر کسی را یادم رفته امیدوارم من را ببخشد عمدی در کار نبوده است. امیدوارم در این چند روز آخر خود وبلاگ نویسان و حتی دیگران بررسی از کارهایشان ارائه دهند. حداقل بدانیم امسال کجا بودیم و سال بعد چه کنیم و به کجا برویم.
سلام خوب بود امیدوارم سال ۹۱ تفتان ارتباط هم آنقدر بنویسید تا در فضای مجازی جایی برای خود پیدا کند
سلام
مصطفی ، این است رسم مهمان نوازی ما را اینجوری نوازش می کنی ؟!!!!! از همینجا تمام دوستان وب نویس تیرماه دعوتند تفتان پیمایی .
سلام مصطفی: شما الان مثل درخت کنار هستید که ثمر داده اید و ما با چوب و سنگ سر می رسیم. این ضرب المثل بلوچ یاست و نمودی از رسم روزگار. پس تحمل بایدت. امروز نوبت نقد شما است:
ببین اولا در باره یاسر خیلی بی انصافی کرده ای. یاسر با وجود این که یک سر دارد و هزار سودا اما مثل فرفره می نویسد و هم محتوای بحث هایش کلیدی است و هم پرداختش هوشمندانه و ظریف. حالا یک بار فرصت نکرده ویرایش کند شما چشبیده اید به همان. همه که مثل شما پاپیون و کرواتی نیستند جناب.
دوم برداشت هایت بیشتر به شوخی می ماند. البته تعمدا هم شوخی کرده ای که جالب است. ولی عمق زیادی هم به مطلبت نداده ای. مشخص است که نگاهت خیلی سرسری بوده است و گاه اشتباه.
سوم گستره نگاهت هم محدود بوده است. وبلاگ های پر طرفداری را جا انداخته ای. از وبلاگ های حاشیه ای و زرد بگیر تا وب نویسان محل و جغرافیاها و خبر رسانی ها.
به جای تشکر از تحلیلت این هار اگفتم. چون طبیعی است که تشکر لازم را در ذهن داریم ولی چون می دانیم که این کاره ای و نوشته هایت کاملا حرفه ای است پس مهم است که خیلی حرفه ای عمل کنی تا شر شروران را به جان نخری.
حالا در باره وبلاگت خودت من می نویسم:
اولا این کلمه وب سایت رسمی برای خود معمایی شده. ورژن غیر رسمی اش کدام است. مصطفی مردد در شغل و حرفه اش و یا دغدغه اجتماع. پس گاهی این و گاه آن. پیوند لینوکس با بلوچ. هنگام نوشتن کت و شلواری می پوشد. ادکلن می زند. ریش پروفسوری را آنکادر می کند. او . او. پاپیون پاپیون یادش نرود. آنگاه یک الگوریتم برای مطلبش می نویسد. پس حروف مطلبش را کد بندی کرده با کد های صفر و یک . سپس کلمه به کلمه را با دیکشنری و مترجم آنلاین فارسی به فارسی چک می کند تا با آخرین تغیرات زبان منطبق باشند. یک کتاب گرامر قطور هم در کنار دستش می گذارد. بعد از آن است که طبق الگورینم شروع به نوشتن می کند.
در خواندن مطالبش باید به تیتر ها دقت کرد. وای اگر فدورایی و لینوکسی باشد. حکما گفته اند هرگز نباید دو مطلبش را به فاصله کمتر از چهل و هشت ساعت خواند که اگر میگرن نگیری شک نکن که اسکیزوفرنی گرفته ای و در توهم به سر می بری.
@رازگو بلوچ
روحمان را شاد کردی:D. کلمه رسمی رو به خاطر مسایل فنی جستجوگر اینترنتی نوشتم صرفا. قبلا هم گفته بودم اصلا من اشتباهی دارم بلوچ نویسی می کنم اینکاره نیستم فقط حرف مفته که می زنم. اصل بر روی تکنولوژی و لینوکسه. هر کسی که از قلم افتاده احتمالا یا کم کار بوده یا من نخواندمش
@مرز ارتباط
ما نقد را نقدا نقد می کنیم. امیدوارم ناراحت نشده باشی. غلط نوشتنت از بی سوادیات نیست خدای نکرده بلکه از انگشتهای بزرگ و کلیدهای کوچک صفحه کلید است 😀
راستی من فراموش کردم مصطفی را نقد کنم .
۱- مصطفی معلم است و به کارش عشق دارد.
۲- زبان انگلیس اش خیلی عالی است چیزی که من آرزویش را دارم.
۳- کامپیوترش بیست است و یکی از چهره های برجسته این کار در استان و حتی در کشور است
۴- مبادی آداب و تشریفات است و لی در عین حال ساده و صمیمی است.
۵- نوشته هایش به استثنا آنهایی را که ما نمی فهمیم (فدرورا و لینوکس) بقیه شان مخصوصا” آنهایی که در باب زبان و ادبیات بلوچی است حرف ندارد.
البته ……..اما …….!!!!۱
مصطفی باز هم پسر خوبی است!!! . رازگو جان سخت نگیر مصطفی حرفی زد که من ترسیدم .
سلام مصطفای بزرگ!
چشم. اما و اگرها اگر بگذارد. اما، « خودم، بی خیال…»، نه! هرکدام از ما باید یک «دانشور » بنویسیم. راستش «مصطفی دانشور » اعلام حضوری بود که دل مرا خنک کرد؛ با خونسردی اش؛ با دانش گسترده اش؛ با افتادگی اش؛ با حس عمیق ملی اش؛ با همدلی عارفانه اش با موسیقی، الی آخر…با همه وجود جوانی اش.
گاهی فکر می کنم که در این مجال تنگ عمر های هفتاد، هشتاد ساله، چگونه می توان اینهمه اندوخته انباشت! و « مصطفی ِ جوان ِ متولد ِ شصت و دو، در گوشه ای ایستاده به خامی ام می خندد. وبه خودم می پرانم که : گوارای وجود(!) که پلنگ بچّگان صخره های دیوان کوه را از خاطر وانهاده، آن دورها آن گورنان پوده شاخ ِسُم ریختۀ گاو آورد را چه رصد می کنی؟!
این از نوع مدایح بی صله است که برای مصطفی سروده می شود. شب و روزش خوش باد.
ما ز برادر چشم یاری داشتیم. حالا نمیشد واسه تبلیغ اسمی هم از من بیاری اون وسطا؟:D
البته چون من روزای اخر برج ۱۲ امدم سند وبلاگم گفتم بزنن ۹۱ مانند ماشین 😀
@مجید دانشور
فعلا باید بری تو صف تا سال بعد 😀
مثل اینکه از قافله عقب موندم! البته مطلبتو همون بیست و چهارم خوندم،اما داشتم روی یک مقاله کار میکردم و مجال نظر گذاشتن نداشتم. جا داره از مصطفی به خاطر توجهش به نوهان تشکر کنم.من که در جمع دوستان طفلی بیش نیستم. توجه و نظر لطف دوستان رو نقطه قوتی برای رشد و بالندگی خودم می دونم. البته مصطفی،مطالبم اگه نگیم سبز اما زردم نبود من با نارنجی موافق ترم 🙂
@نوهان
مقدمه ای بر توسعه فرهنگی در بلوچستان
که نوشته خوب بود ما این چیزا ر از شما توقع داریم. آن زردها فقط یکی یا دوتا بود 😀
salam sale no mobarak
Mamnon az ebraze lotfetan be abgineh va digar webloghaye balochestan.
Nemidonam agar be jaye yaser kord bodam narahat mishodam.
Vali khob in ham yek naghad ast digar!
Sayte khodetan ham yek balbashoyi ast,az shire morgh ta jone adamizad say kardi dar an ja bedahi!!
@abgineh
ما و یاسر پوستمان کلفت شده دیگه باید به هم بتازیم 😀
خوب دیگه ما به این چیزا علاقه داریم و کار می کنیم و هر چیزی برای مخاطب خاص خودش نوشته میشه
معرفی جالبی بود از دوستان عزیز بلاگی/ سال نو و بهار طبیعت را به شما دوست گرانقدرم تبریک می گویم. قلمی که برای نوشته هایت انتخاب کردی قدر ی ریز است اگر لطف کنی کمی درشت ترش کنی پیرمردانی همچو بهتر می توانیم بخوانیمش. زنده باشی