جای خالی بلوچ
ادبیات داستانی ایران یکی از متنوعترین ادبیات جهان به لحاظ سوژه و فرهنگ است. این گونهگونی مربوط به تنوع بسیار زیاد زبان و فرهنگ در گستره ایران می باشد. زبان فارسی به عنوان یکی از ارکان ادبیات ایران دارای نقش بنیادی در بوجود آمدن این مشاع فرهنگی و ادبی در کشور می باشد. نویسندگان این دیار با پیشینه و فرهنگ متفاوت سعی کردهاند از طریق زبان فارسی داشتههای فرهنگی و ادبی خود را به هم میهنان خویش معرفی کنند.
کلیدر، محمود دولتآبادی، یک خانواده کرد ایرانی را که به اجبار در سبزوار زندگی می کنند روایت می کند. در این رمان شما با زندگی دهقانان و عشایر و شیوه تعامل آنها آشنا می شوید. دولتآبادی با نوشتن این رمان بلند و داستانهایی همانند جالی خالی سلوچ برای مردم ایران زبان و سبک زندگی مردم آن دیار را معرفی می کند.
احمد محمود با نوشتن همسایهها که داستان ملی شدن نفت و مردم فقیر اهواز را از زبان پسرکی به نام خالد بیان می کند، ما را به فرهنگ و آداب آن دیار به خوبی آشنا می کند. در این داستان ما بسیار ردپای خود محمود را که تجربههای مشابهی در زندگیاش داشته برمی خوریم. در این داستان شما با واژگان و رسومات مردمان آن دیار به وفر برمیخورید.
صادق چوبک با رمانهایی نظیر تنگسیر و در داستانهای کوتاه دیگر کمابیش سعی در کاربرد فرهنگ و واژگان بوشهری داشته است. در بسیاری از داستانهای کوتاهش او در محاورهی شخصیتها از واژگان بوشهری استفاده می کند. از دیگر نویسندگان خطهی بوشهر می توان به منیرو روانیپور و رسول پرویزی اشاره کرد.
غرض از چیدن این مقدمات تلنگری به نویسندگان بلوچ است که در این زمینه پلی میان ادبیات فارسی و فرهنگ بلوچ باید ایجاد کنند. فرهنگ بلوچ با داشتن زمینههای فروانی داستانی به راحتی می تواند در ادبیات ایران و جهان نقش برجستهای ایفا کند. این کار میسر نمی باشد مگر با حمایت فرهنگدوستان و نویسندگانی که به زبان فارسی و بلوچی تسلط داشته باشند. در سالهای اخیر نویسندگانی از دیار بلوچستان قدمیهای هرچند مختصر برای پیمودن این راه آغاز کردهاند ما هنوز در اول راه می باشند. امید است که داستان نویسان و مقالهنویسان این دیار با نوشتن و تبین ارزشهای فرهنگی این دیار قدمهای استواری در شناساندن فرهنگ بلوچ به مردم کشور و جهان بردارند.
درود مصطفی عزیز؛شخصاً معتقدم با این فراوانی سوژه ها و دست نخوردگی آنها اگر کم با هوش باشیم باید شیش تا جیمز جویس دوازده تا آلبر کامو و گابریل گارسیا مارکز تحویل ادبیات بشری بدهیم!؟