فضای انتخاباتی سیستان و بلوچستان

فضا انتخاباتی هر شهری نشان دهنده‌ی نوع برداشت مردم از مقوله انتخاب است. این نوع فضا و برداشت بعدها در مناسبات اجتماعی و ساز و کارهای اجرایی و نظارتی بسیار خود را نمایان خواهد کرد. مثلا اگر فضا شهری به سمت اجماع و توافق نسبی مردم و افراد فعال شهر باشد این وفاق در پیش برد امور خود را بسیار نمایش خواهد داد. اگر فضای قطبی در شهر حاکم شود همین نوع برداشت وارد فاز عمل شده و در مسایل تصمیم‌سازی و اجرایی دو سویی مشاهده خواهد شد. قطبیت جامعه این خوبی را دارد که زمینه‌های فساد را کم کرده و اطلاع‌رسانی شفاف‌تری صورت می‌گیرد. در مورد فضا وفاق که معمولا کمتر در جامعه پیش می آید یا شاید در مقاطع خاص زمانی این مهم ممکن است روی دهد چون خواست عمومی اجتماع گذر از شرایط می باشد کمتر مشکلی در زمینه شفافیت و اطلاع‌رسانی روی می‌دهد.

 

سیستان وبلوچستان
سیستان وبلوچستان

جامعه بلوچستان بخصوص در مسایل اجتماعی که مستلزم انتخاب و گزینش فرد یا رویکرد خاصی می باشند معمولا هر سه نوع فضا انتخاباتی وجود دارد. در فضای وفاق یا سازش همه پذیر، مردم براساس سازکارهایی از جمله نفع عام یا ساختارهای اجتماعی مانند تقسیم‌بندی‌های قومی-قبیله‌ای به سازشی مورد قبول اکثریت خواهند رسید. حتی از فضای هم‌اندیشی ممکن است عده‌ای خاص که منافع اکثریت را در نظر داشته باشند انتخاب شوند. این رویکرد معمولا در شرایط خاص اجتماعی-سیاسی اتفاق می‌افتد. مثلا در یک روستا اکثریت جوانان یا تحصیلکردگان یا ریش‌سفیدان رشته امور را به دست گیرند. نمود این سازش اجتماعی معمولا در جامعه بسیار محدود یا حتی نادر است. مثلا در روستایی که مردم آن از یک طبقه اجتماعی خاصی باشند تضاد کمتری بین آنها مشاهده می شود.

یکی از پایه‌های جامعه بلوچستان نظام طبقاتی-نژادی آن است. در هر منطقه‌ای از بلوچستان از طبقات مختلف اجتماعی افرادی حضور دارند. طبقه حاکمان و رعیت، طبقه ملایان و عامیان و یا طبقات و تقسیم بندی‌های نژادی و قبیله‌ای خاصی که در هر ناحیه می شود آن را به راحتی  دید. این گونه اجتماعات معمولا دارای یک تضاد فکری و منفعتی عمیق هستند. مثلا منافع حکام و فرمانبرداران هیچگاه مانند هم بوده است. در این گونه جوامع با توجه به عمق فاصله‌ی میان این دو بخش همیشه یک قطبیت شکل می‌گیرد. البته فضای قطبی معمولا در هر جامعه‌ای مشاهده می شود. جناح راست یا چپ و یا تفکراتی متضاد همیشه جامعه را به دو بخش مختلف تقسیم بندی می کنند. فضای قطبی به خودی خود چیز بدی نیست اما مبانی شکل گیری آن یا میزان شکافی که در جامعه ایجاد می شود می تواند محل مناقشه باشد. مباحثی همانند نژاد یا قوم و قبیله چنان چه بیش از حد تاکید شوند می توانند منجر به فضای مناقشه‌ای همانند تضادهای طبقاتی یا نژاد در جامعه را دامن زنند. اما اگر این فضای ایجاد شده میان دو بخش جامعه براساس معیارهای همانند تفاوت دیدگاه یا فلسفه یا جهان‌بینی باشد می تواند در بسیار موارد به شرط رعایت اعتدال سودمند باشد. معمولا در این گونه فضاها نقادی رشد خواهد کرد.

نوع سوم رویکرد مردم نسبت به هم و رویدادها اجتماعی نگاه تک بعدی یا خودمحوری است. مردمی از طبقات و رویکردهای مختلف به شهرها وارد شده‌اند. آنها اندیشه و سبقه خود را وارد آنجا خواهند کرد و سعی می کنند هم‌پیمانی را برای خود پیدا کنند. کم کم کلونی‌های اجتماعی گوناگونی در شهر شکل می‌گیرد. به عبارت دیگر شهر تبدیل به یک روستای بزرگ خواهد شد. این اجتماعات معمولا  به لحاظ ماهوی کمتر سنخیتی با هم دارند. سطح خواسته‌ها و تامین منافع آنها فراتر از گروه و نزدیکانشان در خوشبینانه‌ترین حالت  نخواهد بود. هر کسی به دنبال منافع فردی یا گروهی هم‌پیمانان (هم‌خون-هم‌محلی) خویش است. تنها چیزی که در این بین به آن توجه نخواهد شد منافع دیگران یا منافع عمومی است. معمولا شهرهایی از این دست در یک کشمکش دایمی هستند و ایستایی در همه امور به وضوح به چشم می آید. معمولا در این گروه‌های اجماع بین-گروهی و توافق با گروه‌های دیگر کمتر صورت می‌گیرد. چون هم بین افراد آن جمع اختلاف سلیقه و فکر وجود دارد و هم این تفاوت‌ها با گروه‌های دیگر نیز بسیار زیادی است. در مواردی مقطعی هم‌پیمانی‌های مقطعی صورت می‌گیرد. اما این قراردادها مقطعی و بسیار شکننده هستند.

در شهرهای سیستان و بلوچستان هر سه نوع فضای رقابت اجتماعی مشاهده می شود. در روستاها کوچک و کمتر توسعه یافته معمولا با ریش سفیدی و کدخدایی عده‌ای با اجماع اکثریت در راس کار قرار می‌گیرند. چون در چنین روستاهایی فضای رقابت سنگین وجود ندارد و اختلاف سلیقه‌های کمتری مشاهده می شود افراد با وفاق شرایط اجتماعی را رقم خواهند زد. این فضای وفاق در شهرها به ندرت دیده می شود. معمولا در شرایط خاص اجتماعی-سیاسی مردم سعی کرده‌اند اختلافات را به طور مقطعی کنار نهاده و به اجماع نسبی برسند. شهر خاش تلفیقی از اجماع قومی با محوریت سرداران یا ریش‌سفیدان جریان انتخابات را هدایت می‌کند.

بیشتر شهرها شمالی از جمله زاهدان و زابل معمولا قطبیت اجتماعی حاکم است. این قطبیت با دو مولفه مذهب و قومیت گره خورده است. در شهر زاهدان مثلا تقسیم بندی جامعه بر دو بنا مذهب و قومیت است. با توجه به فضای تعاملی که این دو جناح با گروه‌های کوچک دیگری که دارند معمولا  سعی می‌کنند وزن سیاسی اجتماعی خود را بالا ببرند. این افتراق گاه یک سویه و گاه  موازنه است. در شمال استان تقریبا همین وضع به حالت موازنه یک سویه دیده می شود. همین یک سویه بودن جامعه را سمت محور بودن گروه‌های کوچک سوق می دهد.

شهرهای جنوبی و مرکزی استان دارای فضای چندگانه هستند. مثلا شهری همانند ایرانشهر که در مرکزیت مواصلاتی قرار گرفته دارای کلونی‌های جمعیتی مختلفی است. این کلونی‌ها همانگونه که گفته شد دارای سوابق تاریخی و اجتماعی در بخش‌هایی دیگر بوده‌اند. آنها با نظر داشت به همان سکونت اولیه خود سعی کرده‌اند هویتی مبتنی بر بخش یا روستا خود تعریف کنند. سربازی‌ها، ایرندگانی‌ها، لاشاری‌ها و گروه‌هایی از این دست هویت خود را بر سکونتگاه اولیه خود بنا نهاده‌اند. این فضا در نیک‌شهر نیز تقریبا مشاهده می شود. لاشاری‌ها، قصر‌قندی‌ها، هیچانی، کشیگی و… گروه‌های ساکن در نیکشهر هستند. معمولا در این نوع تقسیم‌بندی جامعه گروه‌ها همیشه در تلاش برای سهم‌خواهی بیشتر هستند. سهم‌خواهی که در آن کمتر منافع عمومی در نظر گرفته می شوند. کنار گذاشتن افراد توانمند گروه به بهانه همگن شدن جهت هماهنگی با دیگر گروه‌ها و در نظر نگرفتن حقوق اقلیت‌ها  و گروه‌های دیگر از آفات چنین تصمیم‌گیری‌هایی است. همین چندگانی در جامعه و عدم هم‌پوشانی منافع گروه‌ها باعث می شود که جامعه به سمت کشمکش‌هایی فرسایشی سوق پیدا کند. چیزی که در این گونه شهرها با درجات مختلف مشاهده می شود. نمونه‌اش را می توان در شورای سوم ایرانشهر و نیشکهر به خوبی مشاهده کرد. ایرانشهر که دچار ضعف مفرط مسایل عمرانی است و نیشکهر که چند مدت شهردار نداشت.

باری فضای شهرها و روستاهای این استان از طیف وفاق تا تضاد شدید افراد و گروه‌ها تشکیل می شود. مطلوب آن است که در بیشتر امور اجماع و وفاق صورت گیرد. اما به دلایلی که در بالا برشمرده شد چنین چیزی بسیار نادر و مقطعی خواهد بود. اما فضای قطبیت و موازنه‌های غیر هم سو همیشه در شهرها و روستاها مشاهده می شود. اگر قطبیت جامعه بر مبنا عقل و پذیرش منافع عمومی شکل گیری می توان جامعه را پویاتر سازد. اما اگر جناح بندی جامعه بر مبانی نادرستی همانند نژاد و قوم یا حتی مذهب شکل گیری خطر افراط‌گری از هر دو سمت بسیار پررنگ خواهد بود. خودرایی و خودمحوری و عدم پذیرش نظرات و عقاید دیگران جامعه را وارد فاز جدال فرسایشی پایان‌ناپذیر خواهد کرد. هر گروه، طیف و دسته و حتی فرد خود را دارای قوی تشخیص برای همه مردم بداند آن وقت جامعه با مولفه‌ها و بردارهای متضاد و مختلف به این سو و آن سو کشیده خواهد شد. این نیروها هم دیگر را خنثی خواهند کرد و باعث خواهند شد جامعه همیشه در یک نقطه بی‌حرکت بماند. حال این به عهده عقلا و اندیشه‌مندان جامعه است که در این مسایل مردم و جامعه را روشن سازند. آنها را از خطرات افراط و تفریط و منم منم گویی‌ها برحذر دارند.

نوشته‌های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

۳ دیدگاه

  1. اقای دوستکام آقای کرد و آقای چوگل و آقای خدای ادعا ؟؟؟ خدا روز قیامت از شما و اقای امیری سوال خواهد کرد لطفا این مطلب را درج نمائید … متاسفانه از مکران پرس و — و کسانی که ادعای روشنفکری میکنند هم دنبال جریان رای آوری و طایفه گرایی رفته اند و دنبال ماجرای عالم گرایی و … افتاده اند و شایسته سالاری هم مرده
    بنویسید شایسته سالاری در ایرانشهر ذبح شد .
    کدوم متخصص ؟ مهندس عمرانی که نقشه میفروشد و پول نظارت میگیرد ولی نمیداند سازه در کجا بنا میشود یا معلم بازنشسته میشه متخصص / یا کارشناس ارشد باغبانی میشه متخصص که خرمای ربی را از کروچ تشخیص نمیده و در بحبوحه انتخابات هم خاموش شدن و فیزیکن حرکت میکنن دنبال طایفه ی خودشون هستن . و جوونایی مث مصطفی و ابوبکر نرماشیری و ابوبکر کرمزهی و آمنه داودی به حقشون نمیرسن