نوشتههای مشابه
شعری از بشیر بیدار
ترجمه شعری از بشیر بیدار شاعر بلوچ کرده است زندگانی در رهن شراب هایشهیچ کم نشود این درد و عذابهایش به در شدن ز چنین زندانی هست گرانزان بند پیچ و تاب زلفهایش وه چه دلنشین است لبخند دوستنمانده بویی تو گویی چو گلابهایش پاک است چون کتاب بدن توما ناخواندهی دگر کتابهایش کند او…
نامه ای به ابوعمار
نامه ای به ابوعمار با سلام مدتی قبل وقتی در میان وبلاگ ها به گشت وگذار مشغول بودم در یکی از وبلاگ های مربوط به مسایل بلوچستان به آدرس وبلاگتان برخورد کرد. در همین جا اجازه بدهید به شما به خاطر نگارش روزمره یادداشت هایتان در وبلاگتان تبریک بگویم. وقعا جای بسی مسرت است که…
لقا (وصال)
میان هر سنگیبه هر رنگیچهره ماهگون تو پیداست.این فرض عشق استدر این جنگچه کسی مرده و چه کس زنده خواهد ماند.گو چشمان کور شود،دل تنگ شود،هنوز بر سر راهت خواهم نشست.آن گلی که به رنگ توستآن گلچگونه چیده خواهد شد؟تو چراغ عشق منی جاناما را چو خدا به تو ایمان است.تو دین منی،ایمان منییک بار…
سپاس از یک استاد فاضل
امروز نگاهی به سازم انداختم که خاک می خورد. آنقدر مشغولیت برای خودمان تراشیدیم که از نواختن سه تار دیر وقتی است باز مانده ایم. زمانی که در کرج بودم در نزدیکی دانشگاه نجاری بود که ساز می ساخت. من روزی به نزدش رفتم و از او خواستم با دستانش برایم سازی بسازد. او نیز…
قطع مکرر آب در ایرانشهر
امروز باز هم لطفا سازمان آب و فاضلاب شهرستان ایرانشهر شامل حال مردم ایرانشهر شد 🙄 . آنها بار دیگر آب شهر را به مدت هشت ساعت قطع کردند تا مردم شهر از هوای دلپذیر شهر بهره کافی و وافی را ببرند. امروز به مانند بسیاری از روزها آب شهر، حداقل در این مسیر ما،…
حکایت و روایت
روایت و حکایت زمانی فکر می کردم نویسنده یا شاعر در جهان معاصر اصلا وجود ندارد. هر چه هست مربوط زمان حافظ و سعدی و فردوسی است. نویسنده موجودی اسطورهای بود. نویسنده و شاعر خوب آن کسی بود که حداقل چند قرنی از زمانهاش گذشته باشد. بعدتر زمانه نو تر شد. با کمی اغماض آنهایی…