نور خدا

داستانکی برای خدا نور لجه‌ای(لجعی)

(و به آنها گفت که در اورشلیم چه سرنوشتی در انتظار اوست؛ او فرمود: «مرا که مسیحم خواهند گرفت و نزد رئیس کاهنان و علمای مذهبی خواهند برد و به مرگ محکوم خواهند کرد. آنان نیز مرا به رومی‌ها تحویل خواهند داد. ایشان مرا مسخره کرده، شلاق خواهند زد و به صلیب خواهند کشید. اما من روز سوم زنده خواهم شد.»متی‌ٰ ۲۰:‏۱۸-‏۱۹)

پنج شنبه ۲۳ تیر ۱۴۰۱ عده‌ای را در شیرآباد زاهدان دستگیر کردند. درمیان آنها یکی به تیرک وسط حیاط بسته می شود. همچون رومیان که می خواستند عیسی را مصلوب کنند.


مدتی بود یک خواننده اهل همان حوالی یک آهنگ خوانده بود. جوان را در واگویه‌ای‌ از آن نوا دیده بودند. یهودا او را شناخت‌‌. او را از جمع جدا کرده بود. مرد هر چه از گناه خود می پرسید جوابی دریافت نمی کرد.
اهریمن دستش را گرفته بود و در حیاط می کشاند. بر روی سکو ایستادند. دستان مرد را به هم بست. او را بر تیرک میان حیاط بست. مرد متحیر به اطراف نگاه می کرد شاید کسی را ببیند. دیگر همراهانش را به درون اتاقک کوچک ساختمان برده بودند. ساعت ها گذشت او خسته شد. آب طلب کرد. اهرمن لیوانی آب دورتر بر سکو گذاشت. گوشی را از جیبش در آورد.
“حالا می خواهی بلوچستان آزاد شود هان؟” دکمه ضبط فیلم متوقف شد.


داستان خدانور به سرعت نور در شبکه اجتماعی پیچید. اهریمن خود را پیروزمست یافته بود. مردی بسته بر تیرک خسته و رنجور این یک تصویر آشکار از تبعیض بود.
اهریمن اهل صبر نبود. خیال خود را بالاتر از دست فلک می پنداشت. نمی دانست فلک او را برای رستخیز نور خدا انتخاب کرده است. او ماموریت یافته بود تصویر ضیافت آخر را برای کسی که بعدها جهانیان اسمش را نجوا خواهند کرد ثبت کند. اگرچه او یهودا وار نور را انکار می کرد اما در پایان نتوانست نور خدا را بپوشاند.

خدانور
خدا نور لجه‌ای

(برای خدانور لجعی که بر تیرک تحقیر بسته شده بود و به هنگام عروج در جمعه خونین زاهدان مظلومیتش جهانیان را تکان داد)

نوشته‌های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *