نامه ای به آنا
آناستازیا عزیز،امروز من به سنپترزبورگ رسیدم. مدتی در سفر بودم. از دریا و خشکی از دل کویر تا امروز که به پنجره اروپا رسیدم. هنوز چشمم به کاخ پترهوف و فوارهها نیافتاده است. از این که هنوز غبار زاهدان و سفر دور و درازم را نه تکاندهام غمگینم. دوست دارم باقی زندگیم کنار این فوارهها…