شعر از مرحوم فریدون مشیری به مناسبت فصل بهار بهارم دخترم از خواب برخیز شکر خندی بزن و شوری برانگیز گل اقبال من ای غنچه ی ناز بهار آمد تو هم با او بیامیز بهارم دخترم آغوش واکن که از هر گوشه، گل آغوش وا کرد زمستان ملال انگیز بگذشت بهاران خنده بر لب آشنا…
در دفتر رئیس کتابخانه مرکزی دانشگاه تربیت معلم تهران عکسی از پروین دیدهام. او مدتی مدیر آنجا بود. بی روی دوست، دوش شب ما سحر نداشت سوز و گداز شمع و من و دل اثر نداشت مهر بلند، چهره ز خاور نمینمود ماه از حصار چرخ، سر باختر نداشت آمد طبیب بر سر بیمار خویش،…
ترجمه شعری از بشیر بیدار شاعر بلوچ کرده است زندگانی در رهن شراب هایشهیچ کم نشود این درد و عذابهایش به در شدن ز چنین زندانی هست گرانزان بند پیچ و تاب زلفهایش وه چه دلنشین است لبخند دوستنمانده بویی تو گویی چو گلابهایش پاک است چون کتاب بدن توما ناخواندهی دگر کتابهایش کند او…