ملیگرایی سیستان
این نوشته فقط جهت بیان پرسشهای ذهنی نویسنده است چون هنوز به اطلاعات کافی جهت بررسی و تحلیل سپس نتیجه گیری دست نیافتهام.
دوستی در نقد عملکرد شهریاری نماینده اصولگرای زاهدان مطلبی در وبلاگش نوشته بود. پس از خواندن آن مسئلهای که ذهن را چند روزی مشغول کرده بحث ناسیونالیزم از نوع سیستانی بود. برایم چند سوال پیش آمد که در ادامه نوشته آنها را می آورم.
ملیگرایی یا ناسیونالیزم در بارومندی سیاسی یک تفکر طیف راستی است. البته در طیف تندروی هنوز قرار نگرفته است. تندوری مانند نازیسم و افکار رادیکالتر در انتهای راستگرایی ملتباوری هستند. ناسیونالیزم حول محور باورهای فرهنگی و سنتهای یک جامعه شکل می گیرید و سعی دارد آنها را تقویت کند. حتی در مراحل این تقویت منجر به افراط و مبالغه می شود. ملی گرایی حسی است که کما بیش در بین نظامهای سیاسی کشورها و مردم به عنوان یک حس برانگیزنده و نگهدارنده استفاده می شود. ناسیونالیزم در سوی دیگر با اینترناسیونالیزم که یک تفکر چپ است در تقابل و تضاد است.
حال به توجه به تعریف فرهنگ و عناصر سازنده آن و همچنین موضوع ملیگرایی سوالات زیر من را به خود مشغول داشتهاست:
- آیا اصل آن (ملیگرایی سیستان) موضعیت دارد؟
- عناصر مادی و غیر مادی فرهنگ سیستان چیست؟
- محور اصلی فرهنگ سیستان
- جایگاه ادبیات در فرهنگ سیستان
- حس ملیگرایی سیستانی آیا وجود دارد؟
- سیستان برای مردمش تداعی کننده چیست؟
- چقدر مردم سیستان به فرهنگ و خاکشان احساس تعلق می کنند؟
- مردم کدام هویت را ترجیح می دهند؟زبان؟خاکی؟کشوری؟
- درجه سازگاری سیستانگرایی با مذهبگرایی و کشورگرایی
امیدوارم بتوانم در طرح پرسشهای دقیقتر و رسیدن به جواب از کمک دوستان بهرهمند شوم.
کمی با عبارت “ملی” گرایی مشکل دارم. چون سیستانی خودشان را یک ملت نمی دانند. آنها زبان شان فارسی است. حتی قومیت هم نیستند. چون قومیت شان هم فارس است. احتمال این را می دهم که منظور زمان سیستان بزرگ مثل خراسان بزرگ است که ناحیه جغرافیای است تا یک ملیت یا حداقل یک قومیت. اگر منظور این باشد سوال بسیار رندانه و پخته است. حقیقتا بنده هم به نوبه خود به موضوع فکر کرده ام و چند سال پیش از دوستانی زابلی همین را پرسیده ام که اآیا شما احساس تعلق خاطر و هم قومیتی با آنسوی مرز را اصلا دارید یا خیر. عجیب این که چنین حسی وجود ندارد. دلیلش به نظرم فراتر از شرایط فعلی حکومت مرکزی است. اطلاعات من کم است. ولی به نظر می رسد مفهوم سیستانی به معنای سیستان بزرگ که قسمت عمده اش در افغانستان است در ذهن کسی شکل نگرفته است. همانطرو که خراسانی های ایسنوی مرز تعلقی با خراسان جا مانده در افغانسان تعلقی ندارند.
بلوچ ها سرکش ترند. همین بلوچ را متمایز و دیگران را علیه او حساس تر کرده . دلیلش چیست؟ چندان نمی دانم. ولی هویت قومی در بلوچ ها قابل قیاس با دیگران نیست. خوب و بدش را نمی دانم.
من هم گفته های رازگو را تایید میکنم،و اعتقاد دارم تمایلات ناسیونالیسم در بین سیستانیها نسبت به قومیت و سیستان بزرگ کم اهمیت است و این احساسات در کنار تمایلات دولت مرکزی پررنگ تر است. اگر برای احساسات ناسیونالیسم چند شاخصه در نظر بگیریم مانند:ملیت و قومیت،دین و مذهب،زبان،قهرمانان و شخصیت های قومی و ملی،مظاهر باستانی و تاریخ مشترک.
و بخواهیم آن را به سیستانی های فعلی تسری بدهیم خواهیم دید که در اکثر شاخصه ها با حکومت مرکزی احساس اشتراک می کنند و از سویی شاید عدم شناخت درست از ریشه های فرهنگی و تاریخی و جدا ماندن از اصل و همچنین احساس چشم انداز و شرایط به مراتب بهتر در داشتن احساسات ناسیونالیسم با حکومت مرکزی و وفادار ماندن به تقسیمات کنونی موجب ضعف چنین تمایلات و احساساتی در بین سیستان باشد. حرکت هایی مانند رفتار آقای شهریاری و نمونه های مشابه نمی تواند معیار سنجش تمایلات ناسیونالیسم در بین سیستانیها باشد در شرایط نابسامان کنونی جبهه گیری مقابل قوم بلوچ (به عنوان یک رقیب استراتژیک) می تواند یک امتیاز تلقی شود.هر دو این اقوام به حکومت مرکزی وابسته هستند و برای بقا و رسیدن هر کدام تمایلات بیشتری به مرکز داشته باشد از امتیاز و شرایط بهتری برخوردار میشود.
سلام مصطفای بزرگ!
چشم. اما و اگرها اگر بگذارد. اما، « خودم، بی خیال…»، نه! هرکدام از ما باید یک «دانشور » بنویسیم. راستش «مصطفی دانشور » اعلام حضوری بود که دل مرا خنک کرد؛ با خونسردی اش؛ با دانش گسترده اش؛ با افتادگی اش؛ با حس عمیق ملی اش؛ با همدلی عارفانه اش با موسیقی، الی آخر…با همه وجود جوانی اش.
گاهی فکر می کنم که در این مجال تنگ عمر های هفتاد، هشتاد ساله، چگونه می توان اینهمه اندوخته انباشت! و « مصطفی ِ جوان ِ متولد ِ شصت و دو، در گوشه ای ایستاده به خامی ام می خندد. وبه خودم می پرانم که : گوارای وجود(!) که پلنگ بچّگان صخره های دیوان کوه را از خاطر وانهاده، آن دورها آن گورنان پوده شاخ ِسُم ریختۀ گاو آورد را چه رصد می کنی؟!
این از نوع مدایح بی صله است که برای مصطفی سروده می شود. شب و روزش خوش باد.
@عبدالواحدبرهانی
این لطف شما است. مصطفی کسی نیست فقط یک بچه ای که زیاد حرف می زند 😀