ترجمه شعری از سید ظهورشاه هاشمی – شاعر بلوچ هانلنیک می دانم که مرا روح و روانی هانلزندگانی مرا نکو منزل و راهی هانل چه می شود گر برایم دستی یازیمن گدایم، مرا تو شاهی هانل از بخت من ابر غم مرا شب تار خواهد شدمن نترسم که مرا ماه چهاردهی هانل ز چه امروز…
ترجمه شعری از بشیر بیدار شاعر بلوچ کرده است زندگانی در رهن شراب هایشهیچ کم نشود این درد و عذابهایش به در شدن ز چنین زندانی هست گرانزان بند پیچ و تاب زلفهایش وه چه دلنشین است لبخند دوستنمانده بویی تو گویی چو گلابهایش پاک است چون کتاب بدن توما ناخواندهی دگر کتابهایش کند او…
شعر از مرحوم فریدون مشیری به مناسبت فصل بهار بهارم دخترم از خواب برخیز شکر خندی بزن و شوری برانگیز گل اقبال من ای غنچه ی ناز بهار آمد تو هم با او بیامیز بهارم دخترم آغوش واکن که از هر گوشه، گل آغوش وا کرد زمستان ملال انگیز بگذشت بهاران خنده بر لب آشنا…
شعری از نادر نادرپورکهن دیارا دیار یارا دل از تو کندم ولی ندانمکه گر گریزم کجا گریزم وگر بمانم کجا بمانمکهن دیارا دیار یارا دل از تو کندم ولی ندانمکه گر گریزم کجا گریزم وگر بمانم کجا بمانم نه پای رفتن نه تاب ماندن چگونه گویم درخت خشکمعـجـب نـباشـد اگر تبرزن طـمـع بـبـندد در اسـتـخـوانمدر…