فعل 《لَکُشگ》(lakoshag) از فعلهای جالب بلوچی است. این فعل دو معنی دارد و گاهی شعرا برای زیبای و ابهام در معنی آن را به کار بردهاند: ۱. لیزخوردن و لغریدن ۲. محو شدن و غش کردن هم به کار رفته است.
《تئی چہ شہرِ دامنَ لگشتگاں، حیال بکں》به معنی 《 از دامن شهرت لغزیدم/زود رد شدم/ محوشدم، مرا یاد آر》
لکشگ معشوق از دامان عاشق گاهی به سرعت است مانند لغزیدن چادری حریر از برش که سریع است و هیچ نگهداشتنی در آن نیست. ای عشق من از تو به سرعت باور نکردنی دور اوفتادم مرا یادآر.
گاهی لکشگ به معنی عبور به سرعت است. معشوق به دیدار عشق گاهی گذر می کند ولی عاشق به دیدار نائل نمی آید. پس حسرت دیدار و نبود وصال بار دیگر عاشق را غمزده می کند. فرق این معنی با نوع قبل گذر در دومی و ازدست دادن در اولی است. شباهت آنها در سرعت وقوع است.
نوع دیگر لکشگ محو شدن است. محو شدن با سرعت کم انجام می شود. در این حالت برعکس دو حالت قبل معشوق از دست عاشق می رود هر دقیقه و لحظه اما او این دور شدن را نمی بیند و احساس نمی کند تا زمانی که به قول سعدی به حاضر غایب بدل شود. تنها چیزی که باقی مانده تهمانده اثر اوست. پس عاشق با خیال و نقشی خوش است.
در ادبیات فارسی این گونه رفتن معشوق با دامن کشان تصویر شده است.
《دامنکشان،
ساقی میخواران،
از کنار یاران،
مست و گیسو افشان،
میگریزد.》
این ترانه به تقلید ملودی 《ساری گلین 》ترکی در دستگاه بیات ساخته شده است. 《پاییز آمد در میان درختان…》همین ملودی را دارد. دامنکشان در فارسی به ناز و تبختر رفتن و خرامیدن و گاهی تواضع می باشد که شیوه رعنایان است.