وقت زندگی

وقت زندگی

ناگهان از خواب بیدار شد. زمان و مکان را به درستی درک نمی کرد. دهانش خشک شده بود. گاهی مزه گس بر زبانش احساس می کرد. هنوز جمله آخری که پیش از بیداری در خواب کسی به او گفت بود را زیر زبان تکرار می کرد.نمی دانست که بود و از کجا حرف می زد….

قبیله باران ندیده
|

قبیله باران ندیده

۱)ای اهورامزدا ما بندگان خشکسالت آمده‌ایم به درگاهت دعا کنیم تا مهر میتراییت بجوشد و به آناهیتا امر کنی به تدبیرش ما را سیراب کند.موبد تند تند زیر لب وردهایی می خواند. گاهی صدایش را در سر می انداخت و صداهای عجیب و غریب از خودش در می آورد. هو هو یا میثرا، ای هورمزد،…

سیل سال ۹۸

باران تویی-فقط غرق‌مان نکن

الان که دارید این یادداشت را می خوانید حتما از هوای ابری لذت کافی را برده‌اید. حتما اخبار جنوب استان سیستان و بلوچستان بخصوص بارندگی هایش را شنیدید. اگر حافظه متوسط هم حتی داشته باشید حتما این اخبار برایتان تکراری است. آبگرفتگی معابر، سیل و چیزهایی مشابه این را قبلا شنیدید و مطمئنا بعدا هم…

آمر صاحب
|

آمر صاحب

مرد شال بلندی دور سرو و تنش پیچیده بود. دو کودک با لباس های مندرس کنار او ایستاده بودند.گاهی زیرچشمی آنها را نگاه می کردم. منتظر دوستم بودم که داخل اتاق رفته بود. ما برای دیدن آمر صاحب آمده‌ایم…مرد شال پوش به سمت مرد منشی خم شده بود چند جمله دیگر گفت. منشی سعی داشت…

چه دانم های من

چه دانم های من

برایم همیشه این سوال باقی مانده است فاصله واقعیت با خیال یا حقیقت و وهم در چیست؟ وقتی واکنش های شیمیایی بدن برای ورود به مرحله خواب کامل می شوند مغز تصاویر واقعی را با رویاها جایگزین می کند. یعنی شما ذهن شما چیزهایی را درک می کند که خودش تولید می کند امت ریشه…

قتل کودک محمدانی وچند نکته در مورد آن

قتل کودک محمدانی وچند نکته در مورد آن

چند روز پیش پسربچه ای در شهر محمدان نزدیک ایرانشهر به علت تیر اندازی نیروی انتظامی بر روی دستان مادرش جان می دهد. ذکر چند نکته من باب یادآوری و تذکر را لازم می دانم.اول: امید دارم این آخرین حادثه از این نوع باشد. دو: کسانی که سلاح و قدرت قانون را در دست دارند…

سیدظهورشاه هاشمی

هانل

ترجمه شعری از سید ظهورشاه هاشمی – شاعر بلوچ هانلنیک می دانم که مرا روح و روانی هانلزندگانی مرا نکو منزل و راهی هانل چه می شود گر برایم دستی یازیمن گدایم، مرا تو شاهی هانل از بخت من ابر غم مرا شب تار خواهد شدمن نترسم که مرا ماه چهاردهی هانل ز چه امروز…

بشیر بیدار

شعری از بشیر بیدار

ترجمه شعری از بشیر بیدار شاعر بلوچ کرده است زندگانی در رهن شراب هایشهیچ کم نشود این درد و عذابهایش به در شدن ز چنین زندانی هست گرانزان بند پیچ و تاب زلف‌هایش وه چه دلنشین است لبخند دوستنمانده بویی تو گویی چو گلاب‌هایش پاک است چون کتاب بدن توما ناخوانده‌ی دگر کتاب‌هایش کند او…