جای خالی اندیشه
در میان انبوهی از اطلاعاتی که روزانه میان ما رد و بدل می شود خیلی را باید به دور انداخت. چون ما نه نیازی به آنها داریم و نه ظرفیت نگهداریشان. از میان این همه اطلاعات فقط کمی به درد می خورند. روزنامه، اینترنت، تلویزیون و رادیو همیشه ما را با خیل زیادی از اطلاعات مواجه می کنند. در این میان کسانی باید در هر زمینهای که تخصص دارند این خیل عظیم را برای ما شکل دهی کنند. در واقع آنها را در چارچوبی طرح ریزی کنند. این افراد کسانی هستند که به داشتهها و دانسته ها به عنوان بخشی از روند کلی می نگرند. آنها باید قطعات پازلها را به هم نزدیک کنند تا ما به دیدی کلی از رویدادها برسیم.
تحلیلگران اجتماعی با استفاده از ابزارهای مختلف سعی دارند مردم را از آن چیزی که در جامعه آنها در جریان است با خبرسازند. اکثر مردم با وجود آنکه سعی می کنند از حوادث پیش آمده برای خود تحلیلی درست کنند که این روندها را توجیه کنند اما اکثرا به دلیل نداشتن اطلاعات کافی معمولا دچار خطای تحلیل می شود.
اکنون در جامعه ما نیز با وجود آنکه ما در میان هجمهای از انبوه اطلاعات قرار داریم اما سطحی نگری بسیار وسیعی در بین مردم شیوه پیدا کرده است. از نوع دادهها و از نوع تحلیلهای حاصل در جامعه به راحتی می توان فهمید که جامعه ما در یک خلای از کمبود اندیشه سیر می کند. همین جامعه اطراف خودتان را کمی دقیقتر بنگرید. مردم به مدد تکنولوژی به آخرین اخبار دسترسی فوری دارند. از فیس بوک گرفته تا واتساپ همه اطرافیان به آنها مجهز شده اند. معمولا در طول روز از دورترین تا نزدیک ترین نقطه جغرافیایی همه نوع اطلاعات بین آنها رد و بدل می شود. از نوع دینی گرفته تا آیات تا اسرایلیات همه و همه بدون کمترین دقتی آنها را به خورد هم دیگر می دهند و خوشحال از اینکه در جریان اطلاع رسانی آنها دستی داشته اند. اما دریغ و افسوس که اکثرا این همه اطلاعاتی که رد و بدل می شود فقط دانستههای ما زیادتر می شود. این همه چیزی به دانش و خرد ما نمی افزاید.
اندیشه و خردورزی در میان انبوه اطلاعاتی که دریافت می شود کمترین سهم را در این انبوه دارد. کمتر مطلبی در اینترنت که مورد توجه عام قرار گیرد وجود دارد که مخاطب را دعوت به اندیشیدن کند. البته از مقداری کمی از تحلیل ها و نقدهای خردمندانهای که توسط برخی روشنفکران و روشنگران جامعه تولید می شود نیز باید یادی کرد. هر چند تعداد آنها انقدر محدود و ناچیز است که در سیل خروشان اطلاعات روزمره حتما گم خواهند شد. این کمبود اندیشه نقادانه و خردمحور باعث می شود که مردم فقط براساس اطلاعات و داشته های لحظهای فکر کنند و بر همان اساس تصمیمگیری کنند. این باعث می شود که جامعه دچار سردرگمی و عدم درک درست رویدادهای اجتماعی شود.
آنچه که باعث شد این چند پاراگراف را بنویسیم رنج و اندوهی است که مدتی است بر دوشم سنگینی می کند. آن را حاصل خلا اندیشه در جامعه و نبود شرف نگری میان عوام و خواص می دانم. هیچ نمی خواهم در مصادیق وارد شوم اما آنچه که سربسته می توانم بگویم این است که ما دیر متوجه اشتباهاتمان می شویم و اشتباهات مشابه را بارها و بارها تکرار می کنیم بدون آنکه قبل از آنها به فکر بنشینیم.
06/17/2014