ادبیات، اسطوره، سینما
به آخرین پست که نگاه می کنم یک هفته است چیزی ننوشتهام. اما به جایش این یک هفته داستان و فیلم به راه بود. خواستم از فیلمها و رمانها روزنوشتیهایی ارائه دهم دیدم فضا بیشتر مناسب خواندن و دیدن است تا نوشتن و نقد.
دلبرکان غمگین
در میان رمانها رمان آخر مارگز فوقالعاده بود. «خاطرات دلبرکان غمگین من» رمانی درباره پیرمردی ۹۰ ساله است. عشق پیری به سراغش می آید. داستان پردازی، کشش داستانی، تکنیکهایی فوقالعاده برای بیان داستان و چیزهایی از این دست باعث شده بود که آخرین رمان مارگز جدابیت بیش از پیش داشته باشد. یکی از نکات جالب در داستان این است که ما نام دو شخصیت اصلی داستان را نمی دانیم. بارها ردپاهایی از زندگی شخصی مارگز در داستان نمایان می شود. روزنامهنگاری که ستون نویس است و در سن حدودا نودسالگی داستان زندگی خویش را بیان می کند. در این رمان عنصر رئالیزم جادویی به کار نرفته است.
شرم
چند رمان اگر در جهان ادبیات برای خواندن توصیه می شوند قطعا شرم (سلمان.ر…) یکی از آنها خواهد بود. میان نویسنده این رمان و رمان بالا یک نکته مهم مشترک است و آن نوشتن به سبک رئالیزم جادویی است. رمان شرم داستان واقعی و گاه خیالی زمان به وجود آمدن کشور پاکستان است. اگر می خواهید در مسایل تاریخی آن دوره نگاهی کلی داشته باشید می توانید با این رمان همراه شوید. داستان رمان به گونهای تمثیلی سعی دارد زندگی ذوالفقارعلی بوتو و ژنرال ضیاالحق را به تصویر بکشد.
در رمان نویسنده با عنصر زمان و ترتیب و توالی رویدادها بسیار بازی کرده است. در حین گفتن روایت شما را به آینده آن فرد برده و بار دیگر شما را در همان مسیر اولیه و طبیعی داستان باز میگرداند. این بازی زمانی گاه برای خواننده با وجود متعدد بودن شخصیتها گیجکننده است. عمرخیام شکیل شخصیت اصلی داستان در تضادهای گونهگون قرار دارد. او نماد بیشرمی و همسرش نماینده شرم است. این تقابل همیشگی خیر و شر در این داستان باردیگر به چشم می خورد. اگر شما هم طالب داستانهایی با سبک رئالیزم جادویی هستید این رمان را از دست ندهید.
بومینویسی
چند روزی را مشغول بررسی آثار صادق چوبک بودم. او نمونه یک بومینگار در ادبیات ایران است. استفاده از واژگان، ساختار زبانی و عناصر فرهنگ بومی در داستانهایی کوتاه می تواند الگویی خوبی برای بومینگاران بلوچی باشد. البته نوشتههای گابو به خصوص استفاده از عناصر فرهنگی آمریکای لاتین نیز الگوی خوبی برای این کار است. در زمینه زبان آثار او کمتر می توان به خاطر ترجمهای بودن تاثیرپذیری را مورد کنکاش قرار داد.
فیلم
ترور، دهشتآفرینی و اسطوره و خیالپردازی از تمهای اصلی فیلمهای پرفروش این روزها هستند. سه مولفه من را واداشته تا درباره اسطورهها و فیلمسازی درباره آنها چند خطی بنویسم. اول در کتب فلسفی به دیدگاه تبین جهان بینی از منظر اسطوره برخوردم. چند نمونه از اسطورههای اسکاندیناوی را مورد بررسی قرار میداد. یکی از آنها ثور خدای آذرخش در اساطیر نروژ است. در سال ۲۰۱۱ این فیلم با چاشنی خیال در دنیای امروزی قرن ۲۱ به وقوع می پیوندد. ترکیبی از اسطوره و واقعیت به خوبی توانسته است فیلمی با جلوههای بصری زیبا خلق شود. وقتی این داستان و دستان دیگر به محوریت شخصیت کونان بربر می دیدم به تاثیر سینما و فیلم به غالب کردن عناصر فرهنگهای پیبردم. به نظرم می رسد برخی بررسیها درباره اساطیر بلوچ باید انجام شود. درباره تاثیر ستارگان و برجها فلکی در فرهنگ بلوچی مطلب بسیار است. مثلا پور (شاید همان ثور باشد) و عقرب، شنبه و شانزده و چیزهایی از این قبل منبع خوب تحقیقی یا داستانپردازی باشد.
بربریان را همه به توحش می شناسند. اما سینما با پرداختن به آن توانسته حتی وجه مثبت برای آنها نیز خلق کند. تم فیلم کونان بربر نیز این چنین است. سینما با بیان داستان آنها حتی جلوهای دلخواه به داستان بربرها می دهد. پس نباید از تاثیرگذار سینما و ادبیات در معرفی فرهنگ سرسری گذشت. امیدوارم با رویکرد ادبیاتی دنیای وبنگاران بلوچ بتوانیم بیش از پیش عناصر فرهنگیمان را به خودمان و بعدا به جهان معرفی کنیم.
پینوشت: کسانی که کتب و فیلمهایی را که اسم برده شد چنانچه نیاز دارند به من اطلاع دهند. کتب را می توانم برایتان از طریق ایمیل ارسال کنم. فیلمها باید خودتان بیایید. 🙂
بررسی جالب انجام دادی و مفید، برای امثال ما که بر خلاف علاقه از این وادی دور افتادهایم گزارش بهترین ها با تفسیر روانت می تونه انگیزی خوبی برای خوندن یا دیدنشون باشه. ممنون.
خوشبحالت.شرم رو نتونستم پیدا کنم اما دلبرکان رو خوندم فیلمش دیدم.البته فیلمش زیاد برام جالب نبود تنها نکته مثبت خاویر باردم بود که مثل همیشه درخشان ظاهر شده بود.در مورد چوبک باید بگم نویسنده ای که به حقش نرسید؛برای نویسنده ای به قدرت چوبک دو رمان و سی چند داستان کوتاه کارنامه پر و پیمانی نیست.اما از همین آثار اندکش هم باید استفاده کرد.دیشب داشتم داستان چرا دریا طوفانی شده اش را خواندم.
برقرار باشید.
سلام . کتاب خاطرات دلبرکان غمگین من رو خوندم . اما با اسم خاطرات روسپیان سودا زده !!! این کتاب رو بعد عشق سالهای وبا خواندم . اگر بخواهم بین این دو مقایسه ای انجام بدم ، من دومی رو ترجیح میدهم . البته مطمئنا روایت روان تری نسبت به عشق سالهای وبا دارد … حقیقتش کتابی که من خوندم ترجمه افتضاحی داشت .