حمله شخصی
حمله شخصی یکی از حربهها شرقیون برای عدم تحمل نقدپذیری است. وقتی اندیشه از مرحله فکری به بیان می رسد گسست خود را از بانی خویش اعلام می دارد. حال اندیشه بخشی از جریان فکری جامعه می شود و دیگران آن را باید براساس محتوایش ارزیابی کنند. دیگر متفکر از فکر دو بخش جدا خواهند بود. مثلا نقد ادبی یک رمان را در نظر بگیرید وقتی آن اثر ادبی وارد دارایهای جامعه ادبی شد دیگر فراغ از نویسندهاش باید مورد نقد قرار گیرید. حال ممکن حتی یک نقد و برداشت از یک اثر در موارد برعکس اندیشه اولیه پدیده آورنده آن حتی باشد.
ما ریشه اندیشه را همیشه در ارتباط با شخص مورد ارزیابی قرار می دهیم. گاه اگر صاحب یک اندیشه ندانیم به راحتی درباره آن نظر مثبت خواهیم داد اما بمحض اطلاع از نویسنده اثر مثلا جبههگیری خواهیم کرد. به راستی چرا ما چنین رفتارهای را در تقابل با اندیشهها بروز میدهیم؟ دلایل زیادی را می توان برای این نوع حمله مورد بررسی کرد. اما مهمترین بخش این استدلال عدم توانایی فرد مهاجم در زمینه مقابله با اندیشه از طریق استدلال است. پس سادهترین کار همان حمله شخصی به فرد مورد نظر است تا نقد آن اندیشه. شما برای آنکه به نقد یک ایده بپردازید باید دارای حداقلهایی باشید مانند اطلاعات درباره موضوع مورد بحث. اما برای نقد شخص صرفا یک سری اطلاعات درباره فرد می تواند کافی باشد.
دکترها مریض نمی شوند؟
کل اگر طبیب بودی… از بخشی از یک ضربالمثل فارسی است. نشان می دهد که اگر کسی به شما توصیه و نصیحتی کرد باید در وهله اول در مورد خودش مصداق پیدا کرده باشد در غیر این صورت حتما چیزی بدرد بخوری نیست. مثلا شما اگر به سراغ یک پزشک پوست بروید ولی کچل باشد آیا نسخه او برای خود قبول می کنید؟ یا اگر دکتری خودش سرما خورده باشد نمی تواند برای شما نسخهای برای سرماخوردگی شما تجویز کند؟ جواب این سوالات نحوه نگرش شما را به رابطه فرد با فکر مشخص می کند. اگر می گویید که بله پس شما به ارتباط فرد و فکر رابطه متناظر دارند. برای پذیرش یک فکر باید خود فکر و نتایج آن را مورد بررسی قرار داد نه اینکه بخواهیم فاکتور فرد را در این نوع بررسیها وارد کنیم.
حمله شخصی یکی از رفتارهای ضدتوسعه میتواند مطرح باشد. شما وقتی یک طرح توسعه محور را بدون در نظرگرفتن محتوای آن صرفا با نگاه به ارائه دهندهی آن مورد بررسی قرار میدهید عملا کاری بدون نتیجهای را شروع کردهاید. این گونه رفتارهای خصمانه معمولا ریشه در اندیشههای چپ-محور دارند. مثلا سالیان سال در شوروی با هرچیزی که از سمت غرب می آمد فقط به دلیل آنکه محصول سرمایهداری است مورد مخالفت قرار میگرفت. یا در کشور ما تحث تاثیر افکار چپ همیشه از غربزدگی سخن گفته می شود بدون آنکه اندیشه یا محصولات غرب صرفا قائم به خویشتن مورد بررسی قرار گیرد، چون از غرب آمدهاند حتما بد هستند.
بسیاری در این جامعه ایدههای مختلفی برای از بین بردن فقر و عدم توسعهیافتگی مطرح می کنند اما متاسفانه بدون بررسی محتوایی طرحها فقط به خاطر آنکه ما طراح را به لحاظ فکری قبول نداریم پس طرحش نیز مردود می دانیم. ما برای توسعه جامعه خود چه جامعه بلوچستان چه جامعه بزرگتر ایران باید همه طرحها و ایدههای توسعه محور را بدون در نظرگرفتن مبلغین آن، فقط از منظر منافع جمعی و سودرسانی بیشتر به جامعه مورد بررسی قرار دهیم.
با توجه به تحرکات نسل جدید و اراده قوی نظام در تامین فوری زیرساخت های توسعه استان ومهیا بودن فرصت های تولید و اشتغال فراوان،مسلما دلیل راکد ماندن اشتغال افرینی مشکلات نرم افزاری و مدیریتی برنامه ایست.پیشنهادات درخصوص راه حل های جدید و حل مشکلات اجتماعی از راه های جدید تامین روش های نرم افزاری هست که دوستان زیادی قلم زنی میکنند.در این وسط منافع عده معدودی درخطر هست وگرنه در این دولت کاغذ بازی های زیادی زدوده شده ومعاونت های جدیدی صرفا برای کاهش فاصله ایده تا اجرا بوجود امده است.عمده مردم طرفدار روش های نوین هستند
سلام.
اگر وقت داشتید سری به کارگاه داستان بلوچ بزنید.نقد شما به رشد امثال من کمک خواهد کرد.
سلام و ممنون به خاطر لطفتان!