باید وا داد

باران که آمد باید «زیر باران رفت» باید دل به باران داد، دست و پا زدن برای پیدا کردن جایی که خیس نشوی کار دلدادگی نیست. با همه مردم شهر از باران باید لذت برد. حتی «پنجره،فکر،هوا» نیاز دارند بارانی شوند. دست و پا نزد، خیس شد. باید زیر باران وا داد.

***

قطعه‌ی پدرخوانده «نینو روتا» را می شنوی پر از آرامشی عجیب است، باید چشمان را بست و به عمق موسیقی سفر کرد باید دل داد و وا داد.

***

کمال‌خان «مکران» را می خواند، ام‌کلثوم «انت‌عمری» و شجریان «ای مهربان‌تر از برگ در بوسه‌‌های باران» را باید ساکت بود، گوش داد و وا داد.

***

وقتی جای خای سلوچ، کلیدر و سیه‌مار و ملگ‌ می خوانی باید به موسیقی زبان در داستان گوش فرا داد باید چیزی نگفت و وا داد.

***

«باید پارو نزد وا داد , باید دل رو به دریا داد»

نوشته‌های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

یک دیدگاه

  1. زمانی را یاد دارم که دنیایی داشتم برای خودم و هرگاه می طلبید، چند قدمی راه نبود تا خود را در ان پیدا کنم و آنجا همه چی از نوع وا دادن و رها شدن بود. آزاد و بی تعلق و ارامش بخش…