همه زنان قبیله من
پرده اول
مرد خیره به تصویر زنان مو بور که لباس محلی منطقه او را پوشیده اند نگاهی می کند. چشمانش برق می زنند. از این که هنر دست زنان شهر و دیارش به دورترین کشورها رسیده خوشحال است. اما گاهی زیر لب می گوید کاش حداقل چادری سرش می کرد و بدتر این لنگهایش را می پوشاند.
پرده دوم
مرد خون خودش را می خورد. خونش را کثیف می کند. “چه معنی دارد دختر عکس لباسش را بزارد اینترنت”
” آبروی هرچی …. را بردهاند”
“خواهر چرا ما ….ها را بی غیرت نشان میدی”
پرده سوم
زن پفکی را از دکه به آرامی برداشت و زیر چادرش گذاشت. ناگهان ماموران مخفی با دوربین ها محاصرهش کردند. هر کس چیزی به او می گفت. سر و صدایی برخاست. ملت همیشه با گوشی کلیپها می گرفتند. مدارهای بسته باز شدند. زن را با پس گردنی از صحنه خارج می کنند.
پرده چهارم( آخر)
چند بار در را با مشت می کوبد. آقای خبرنگار دور بین به دست منتظر است در باز شود. زنی تکیده در قاب در ظاهر می شود. فلاش دوربین نور افشانی می کند.
” خانم ما شنیدیم شما دزدی کردی؟”
“همومممم…”
” شما در کلیپی از سر فقر داشتید پفکی را بر می داشتید؟”
” والا….”
” هموطنان غیور این همون زنه، لطفا بهش کمک کنید، این هم شماره کارت این زن”
“دست شما… درد نکنه هومم…”
دوربین پایین می آید.