کتابت در زبان بلوچی

زبان و ارتباط

هر زبان برای آنکه میان گویشورانش ارتباط ایجاد کند از چهار ابزار ارتباطی استفاده می کند:‌ ۱. گفتار ۲. شنیدار ۳. خواندن ۴. نوشتار. دو وسیله اول در همه زبان‌ها بدون استثنا وجود دارد. خواندن و نوشتن که به عبارت دیگر سواد هم نامیده می شود ابزارهای جانبی اما مهم زبان است. هنگامی که ما سخن می گویم دستگاه تولید صوت با بروندهی هوا صداهایی در برخورد با موانع پیشرو ایجاد می کند. در طرف مخاطب این موج ایجاد شده در گوشش ایجاد لرزش کرده سپس با استفاده از نرون‌ها این پیام به مغز رسیده و تحلیل شده و درک می شود. رسانا برای انتقال پیام هوا و امواج هستند. مدت و فاصله در کیفیت انتقال تاثیر می گذارد. در نوشتار با علایمی بر روی کاغذ(هرچیز دیگر) پیام در هر فاصله و مدت زمانی منتقل می شود. مزیت نوشتار بر گفتار بسیار زیاد است.

همه زبان‌‌ها سعی دارند میراث فرهنگی و زبان خود را به هر نحوی که شده است اولا حفظ کرده و آن را به نسل بعد منتقل کند. بهترین وسیله برای انتقال داشته‌ها فرهنگی زبان است. ما جهان را از دریچه زبان درک می کنیم. هر کودکی حداکثر در سن پنج تا شش سالگی دانش زبان مادری خود را به طور کامل در اساس یادگرفته است. هر چند زبان آموزی تا پایان عمر ادامه دارد ولی اساس زبان که گفتار و شنیدار و ساختار است در همان سنین شکل کاملی گرفته است.

خط

همانگونه که در بالا ذکر شد خط دارای مانایی بیشتری نسبت به گفتار است. انسان برای انتقال عناصر مادی و غیرمادی فرهنگ خود باید به خط اتکا کند. پس بعدها خط را اختراع کرد. خط نسب به زبان بسیار جدید است. ۵۲۰۰ سال پیش توسط سومریان خط را اختراع کردند.

اصولا سه نوع خط وجود دارد: ۱. خط اندیشه نگار ۲. خط واژه نگار ۳. خط الفبایی

۱. خط اندیشه نگار (ideograph): هر علامت برای نمایش یک شی ، پدیده و تصور به کار می رود. خط مصریان باستان از این نوع بوده است. مشکلی که در این نوع خط وجود دارد تنوع علامت‌ها است. تصور کنید چنین خطی اگر اکنون بود باید یک کیبرد بسیار بزرگ جلوی ما بود و در مدارس سالیان سال فقط ای علامت‌ها را یاد می گرفتیم. البته مزیتی که این نوع خط دارد این است که در هر زبان برای هر پدیده علایم ثابتی وجود دارد و رابطه میان نوشتار و پدیده تقریبا ثابت است.

۲. خط واژه نگار (logograph): هر علامت نماینده یک واژه یا واحد دستوری است. خط چینی از نوع است. همانند نوع اول به علت کثرت پدیده‌های جهان  واژگان مرتبط به آنها این علایم بسیار زیاد و یادگرفتن آنها دشوار است.

۳. خط الفبایی (alphabetic): اکثر خطوطی که در جهان وجود دارد از همین نوع است. در این نوع خط فرض بر این اساس است که هر علامت یا حرف نماینده یک صدا است.البته در عمل به جز خط آوانگاری چنین اتفاقی در هیچ زبان نمی افتد که میان حروف و علامت‌ها رابطه یک به یک برقرار باشد. دلیل این امر آن است که زبان پیشرفت می کند ولی خط ثابت می ماند. گاه این فاصله ان قدر زیاد می شود که آنچه که می گوییم با آنچه که می نویسیم فاصله زیادی خواهند داشت.

زبان یک نهاد زنده در اجتماع است. با توجه به تغییر جهان و رویداد‌های آن زبان نیز برای آنکه نقش ارتباطی خویش را در جامعه ایفا کند باید همگام با جامعه رشد کند. خط که بخش محافظه‌کار زبان است برای تغییر ممکن است قرن‌ها زمان نیاز داشته باشد. مثلا کلمه «خواهر» را در فارسی و enough در انگلیسی را در نظر بگیرید. اگر به نوشتن و خواندن آنها توجه کنید متوجه خواهید شد فاصله زیادی میان این دو وجود دارد. در ابتدا کلمه «خواهر» همانگونه که نوشته می شد خوانده می شده است ولی به مرور زمان شکل گفتاری آن تغییر کرده ولی نوع نوشتار آن بی تغییر باقی مانده است. همه زبان‌ها سعی کرده‌اند کمابیش این فاصله هر چند مدت کم کنند ولی باید دقت کرد که خط در مقابل تغییر بسیار مقاوم است. بخشی از این نوع مقاومت ریشه در جامعه دارد. جامعه سعی دارد با حفظ خط خود رابطه خود را با گذشته حفظ کرده و میراث خود را از دست ندهد.

رابطه اصوات و علایم خطی همانگونه که در بالا ذکر شد در هیچ زبان متناظر نیست. به عبارت دیگر میان آوا و نوشتار نمی توان یک رابطه یک به یک ایجاد کرد. معمولا آواهایی وجود دارند که با چند علامت خطی نگارش می شود یا آواهایی که اصلا نمایانده نمی شود و یا برعکس علایمی داریم که نشانگر هیچ آوایی در زبان نیستند. مثلا صدای /z/ در فارسی با علایم «ض، ز، ظ، ذ» نوشته می شود. مصوت‌های /a/ و /e/ دیگر در خط فارسی با علایم «-َ» و «-ِ» نمایش داده نمی شوند. برای علایم خط بی صدا در بالا کلماتی از فارسی و انگلیسی را مثال زدیم.

معیار

در نوشتن علاوه بر علایم واحد باید لهجه یا گویش معیاری از آن زبان را انتخاب کرد. تنوع گویش، لهجه و سیاق در هر زبانی وجود دارد. در برخی زبان‌ها آنقدر فاصله گویش‌ها زیاد می شود که گویی یک زبانی دیگر است. معمولا یک گویش که دارای پشتیبانی بهتری اجتماعی، اقتصادی و سیاسی است بر دیگران در نوشتن غالب شده و کم کم به عنوان زبان معیار انتخاب می شود. این گزینش یک پدیده زبانی-اجتماعی است. گویشی که در میان طبقات بالای اجتماع رایج باشد و دارای آثاری ادبی باشد معمولا معیار در نوشتار خواهد شد. البته در برخی زبان‌ها گویش‌هایی که دارای قدمت تاریخی بیشتر بوده‌اند یا سره‌تر از دیگر گویش‌ها بوده‌اند به عنوان معیار برگزیده شدند. عناصری مانند طبقات اجتماع، تاثیرپذیری کمتر از زبان‌های دیگر، ساده بودن آوایی، داشتن حمایت سیاسی اجتماعی قوی، داشتن غنای ادبی و فرهنگی می توانند در گزیش یک گویش جهت معیار شدن نقش داشته باشند. مثلا در انگلستان لهجه کاکنی که لهجه طبقات کارگر بود نتوانست بر لهجه مرکز بریتانیا برتری از نوع معیار بودن بیابد.

معیار در بلوچی

اما بلوچی که دارای این همه تنوع در گویشها است چگونه می تواند از آنها برای خود معیاری ایجاد کند؟ این اتفاق تقریبا سال‌ها پیش افتاده است. گویش مکرانی مرکزی تقریبا به دلایل ذیل بر دیگر گویش‌ها جهت معیار بودن ارجحیت دارد: ۱. ساده بودن نظام آوایی ۲. تاثیر پذیری کمتر از زبان‌های همسایه چه از نظر نظام آوایی و واژگانی ۳. داشتن شعرا و ادبا فراوان جهت تولید آثار ادبی ۴. پذیرفته بودن در میان اکثریت جامعه

نطام آوایی این گویش نسبت به گویش‌هایی همسایه سادگی بیشتری دارد پس می توان به راحتی به حروف آن را به کتابت در آورد. مثلا در گویش لاشار ما شاهد واکه‌های مرکب و سه جزیی هستیم. همانگونه که در فارسی باستان و اوستایی نمونه‌‌هایی وجود دارد،گویش لاشار چنین ویژگی‌هایی را دارد. خود این گونه اصوات نوشتن را مشکل می کنند. مثلا کلمه «روچ» به معنی روز در لاشاری rowez خوانده می شود. همانگونه که مشاهده می شود در گویش معیار ساده بیان می شود پس نوشتن با علایم کمی راحتی خواهد بود. همسایه بودن جغرافیایی و زبانی بلوچی با  دری(فارسی) تاثیر مستقیم حتی در نظام اوایی آن داشته است. مثلا حذف /h/ در تلفظ کلمات بلوچی شرقی بسیار مشهود است و /e/ تلفظ می شود. این گونه حذف و قلب در فارسی دری بسیار به چشم می خورد.

زبان و فرهنگ بلوچی برای گسترش و باقی ماندن از ادبیات و شعر بسیار بهره برده است. نقش شاعران و پهلوانان در حفظ این میراث بسیار کلیدی بوده است. چون زبان بلوچی تا اواخر قرن نوزدهم نمود نوشتاری نداشته است آنها سعی کرده اند با اشعاری موزون و کوتاه، تاریخ و فرهنگ خود را با گفتار منتقل کنند. هر کس سعی می کرد آن اشعار را حفظ کرده و به دیگران انتقال دهد. پس ذوق شعر و شاعری همیشه در میان آنها بوده و هست. بیشتر اشعاری که توسط شعرای بزرگ سروده شده اند دارای گویش تقریبا واحد بوده اند. گویا قانونی نا نوشته بود که سروده‌ها به گویشی خاصی ضبط شوند. این تولید به گویش خاص باعث به وجود  آمدن یک استاندارد در گفتار و نوشتار شد. با توجه به پذیرفته بودن آن طبق شاعر در میان مردم گویش شعری انها نیز پذیرفتی می نمود. البته در نقاط مختلف با توجه به تغییر موقعیت جغرافیایی کلمات و حتی در موارد ساختار عوض می شد ولی آن قدر نبود که فهم مطلب را دشوار و یا ناممکن کند.

چند نمونه تاریخی

در زبان بلوچی در قرن بیستم اتفاقات زیادی افتاد که به چند نمونه تاثیرگذار اشاره مختصری می شود. مولانا ندوی، اکبر بارکزی وسیدظهورشاه هاشمی از تاثیرگذارترین افراد در زبان بلوچی هستند. دو نفر اول در زمینه زبان سعی کردن استاندارد نگاری تدوین کنند. هر کدام به شیوه خاص سعی کرد یک معیار برای به خط درآوردن زبان بلوچی بیابند. تقریبا تا حدودی هم موفق شدند. سیدهاشمی علاوه برای کاری که آن دو انجام دادند به تدوین و تالیف فرهنگ لغت دست زد. فرهنگ لغت سیدهاشمی تنها فرهنگ لغت موجود در زبان بلوچی از نظر میزان دربرگیرندگی واژه است. چیزی که زبان بلوچی علاوه بر نوشتن نیاز داشت یک فرهنگ لغت جامع بود. پس به دلایل مذکور پیشنهاد خطی او حجیت بیشتری از دیگران دارد.

پس مشکل زبان بلوچی چیست؟

چند مشکل در نوشتن زبان بلوچی وجود دارد:

۱. چون خط کنونی نگارشی که پیشنهاد سیدهاشمی و دیگران بود است از الفبای عربی نشات می گیرید پس مشکل عدم تطابق نظام آوایی و نوشتاری در آن وجود دارد. برخی از آنها را در بالا دید مثال حروف اختصاصی عربی.

۲. مانند هر زبان دیگر میان گفتار و نوشتار فاصله وجود دارد.

۳. چون برای زبان بلوچی نهاد متولی خاصی جهت تدوین قوانین نگارشی وجود ندارد پس گویشوران در نوشتن نمی دانند چه قوانینی را رعایت کنند.

۴. زبان بلوچی در نظام‌های آموزشی جایی ندارد. پس عملا با توجه با تعاریف بالا کسی سواد (خواندن و نوشتن) بلوچی ندارد.اگر هم کسی بتواند بخواند یا بنویسید این اتقاق حاصل ممارست او در قیاس زبان فارسی،اردو یا عربی با بلوچی است.

چه باید کرد؟

۱. آموزش

۲. تولید آثار ادبی و غیر ادبی

۳. تشکیل نهاد مرجع جهت تدوین قوانین خطی و سختاری

۴. پذیرش گویش غالب مرکزی

۵. پذیرفتن تنوع در هر سطحی از زبان

۶. دوری از تعصبات قومی قبیله‌ای در زبان

 

نوشته‌های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

۳ دیدگاه

  1. مطلب دقیق و میزانی را نوشتی و با وسواس خواسی از زیر بنا پرداخت کردی، قسمتی که به اصل بحث زبان بلوچی اشاره کردی و راهکارها و موانع را تشریح کردی بسیار خواندنی بود و مفید، جای خوشحالی دارد که دغدغه از این دست را در سر دارید و امیدوارم گام های جدی تری برای آموزش خواندن و نوشتن زبان بلوچی توسط اهل فن و ادب برداشته و تدبیر شود.