فرزند هنر
اینکه کسی با هنر نام و آوازهای کسب کند و بدان سبب نام پدر زنده کند روی خوب ماجرا است. طرف ناخوشایندی، البته به ظن بعضیها، هم وجود دارد که پدر با آنکه به آن هنر مفتخر است اما سعی دارد این پدری-فرزندی را پنهان نگاه دارد.
در زندگی ما هنر نقشی اصلی و بی بدیل ایفا می کند. موسیقی از پیش از تولد نجوایش با ماست تا زمانی که از این جهان رخت بربستهایم. می شنویم آرام می شویم، بی قرار، عاشق، نگران، دلتنگ، بیهوش و … . ما به محصول نهایی هنر که هارمونی نواهاست و «آوای دوست» است دل می دهیم اما از «خشک پوست و سیم» تا نوای رامشگران را هیچ و نیست می پنداریم. اگر هم انکار نکنیم سعی می کنیم با نگاه از بالا آنها را در سطح پایین اجتماع بدانیم. کاری می کنیم آن فرزند معشوقه ما که نام و نشان ما را با هنرش زنده کرده انتسابش به خودمان را پنهان نگاه داریم.
ما موسیقی و بسیاری هنرها را عاشقانه دوست داریم اما خالقان این آثار را افرادی دونپایه، لوڑی، چَلی یا اُستا، می دانیم. هرچه هنر نزد ما ارزشمند است اما به عکس هنرمند شأنی نازل دارد.
تا دیر نشده باید ته ماندههای این هنر ناب را دریابیم. به قول سعدی (رح) «هنر چشمه زاینده است و دولت پاینده و گر هنرمند از دولت بیفتد غم نباشد که هنر در نفس خود دولتست هر کجا که رود قدر بیند و در صدر نشیند و بی هنر لقمه چیند و سختی بیند»
یادمان باشد هنر بدون هنرمند وجود ندارد. پس پیش از آنکه آنان در کنج عزلت با نداری و مشقت از این دنیا بروند قدر شان را بدانیم. زیرا آنها بودند که نام ما را در جهان زنده کردهاند.
(به مناسبت درگذشت دینمحمد زنگشاهی، ۵ امرداد زاهدان)